روی تکه ای از کارتن با ماژیک سیاه تصویر یک تفنگ را کشیده و زیر آن نوشته: «به پلیس شلیک کن!» دانشجویی ساده در امریکاست که می گوید: «دولت، قانون، پلیس و هیچ رهبری مرکزی نباید در کشور حاکم باشد.» به عبارتی به طور غیرمستقیم می گوید: «فقط من باشم تا هر کار که دوست دارم و عشقم است انجام بدهم!» از آن جا که در کشوری آزاد به نام آمریکا زندگی می کند، داشتن هر عقیده افراطی را حق مسلم خودش می داند، قانون هم به او حق می دهد که از هر کسی متنفر باشد یا هر عقیده افراطی را در سرش بپروراند، اما به مرحله عمل که رسید، قانون خودش را کنار می کشد و پشت این موجودی را که به آنارشیسم افراطی مبتلا شده، خالی می کند.
او طالب هرج و مرج است، سعی می کند به هر امر غیرقانونی وجهه ای قانونی ببخشد. برای عقاید عجیب و غریبش دلیل های منطقی می آورد و به کمک اینترنت و شبکه های مجازی ایدئولوژی اش را گسترش می دهد. گاهی مقابل مسائل ساده ای که به پیشرفت و توسعه بشر کمک می کند، قد علم می کند و گاهی از مسائلی که به بشر آسیب می رساند و مانع پیشرفتش می شود، دفاع می کند، هدفش کاملا مشخص است: «آشوب»! خواه با قانونی کردن امری غیرقانونی و خواه با تباه کردن امری که در خدمت بشر است، تمام همت خود را به کار می بندد تا به هدفش دست پیدا کند. در قلمروی او همه چیز باید به شکلی خلاف روال معمولی جامعه صورت بگیرد، زیرا او یک «آنارشیست» است.
شیوه درست مصرف کردن حشیش!
دستی در حال پیچیدن ماده ای سفیدرنگ در تکه ای کاغذ است و چیزی شبیه به سیگار درست شده است، بالان آن نوشته شده: «شیوه درست مصرف کردن حشیش». این طرح جلد اعتراضی هفته نامه اکونومیست به قانونی شدن مصرف حشیش در برخی از ایالت های آمریکا بود که با تیتری کنایه آمیز منظور خود را به مخاطب رسانده بود.
از هرویین و کوکایین گرفته تا ماری جوانا و حشیش، برای گروه های عجیب و غریب طرفدار آزادی فروش و مصرف مواد مخدر تفاوتی ندارد، زیرا آن ها تنها یک مطالبه دارند؛ «آزادسازی مواد مخدر». کم نیستند گروه های سیاسی و مافیایی که به دنبال قانونی کردن مواد مخدر یا جرم زدایی از این قاتلان مسلم هستند. این گروه ها دلایل قاطعانه ای نیز برای مطالبات خود ارائه می کنند. مثلا ادعا می کنند جنگ با مواد مخدر شکست خورده است و سالانه افراد بسیاری به دلیل جرم انگاری مواد مخدر در درگیری با پلیس جان خود را از دست می دهند. در حالی که اگر جنگ با مواد مخدر کنار گذاشته شود، دیگر این افراد جان خود را از دست نمی دهند.
برخی دیگر ادعا می کنند قانونی نبودن مواد مخدر باعث شده مصرف کنندگان به موادی با کیفیت پایین و غیراستاندارد روی بیاورند که جان آن ها را به خطر می اندازد. هر چند دلایل آن ها در ظاهر امر به نظر موجه می آید، اما حتی یک کودک خردسال هم میداند آزاد بودن مواد مخدر یعنی ترویج سم و ماده کشنده در جوامع مختلف که قطعا تنها به نفع تولیدکنندگان این مواد است.
نادرست بودن مصرف مواد مخدر و غیرقانونی کردن آن به قدری مسلم است که سازمان ملل نیز در سال 1988 در معاهده ای این مسئله را غیرقانونی اعلام کرد و همه کشورها ملزم به امضای آن شدند. البته میزان مجازات در قانون اساسی هر کشوری به صورت متفاوت مشخص شده است. مواد مخدر تا پیش از قرن بیستم در تمامی کشورهای جهان قانونی بود، اکنون نیز مدافعان قانونی کردن مواد مخدر به دنبال بازگشت به همان دوران هستند. برخی از این گروه ها پا را از آزادسازی هم فراتر گذاشته اند و تلاش می کنند مواد مخدر به صورت قانونی در داروخانه ها به فروش برسد. کارزار این گروه های علیه ممنوعیت مواد مخدر تا جایی پیش رفته که اعتراض رسانه های مختلف از سرتاسر جهان را برانگیخته است.
سقط جنین؟ هرگز!
«دیگر نوزادی را نکُش!» فریادی که در یکی از عصرهای بهاری سال 1993 در آسمان کلینیک گان پیچید و به دنبال آن صدای شلیک سه گلوله همه افراد حاضر در آن مکان را در جای خود میخکوب کرد. آن سه گلوله به زندگی دکتر دیوید گان برای همیشه پایان داد. روز بعد نیویورک تایمز در گرازشی در مورد این رویداد، شخص قاتل را با عنوان «بینادگرای مسیحی» توصیف کرد.
قاتل مایکل گریفین نام داشت؛ کسی که ادعا می کرد این کار را برای خدا انجام داده است. چندی بعد وکیل او ادعا کرد موکلش (گریفین) توسط یک گروه ضد سقط جنین شست و شوی مغزی داده شده است.
دکتر گان نخستین کسی نبود که به خاطر فعالیت در کلینیکی برای سقط جنین به قتل می رسید، آخرین نفر هم نبود. اعضای گروه افراطی که علیه سقط جنین فعالیت می کنند، با هر نوع سقط جنین حتی با تشخیص پزشکی مخالف هستند. از آن جا که این گروه در ایالات متحده آمریکا فعالیت می کند، اف بی آی برای مبارزه با آن ها تلاش می کند.
اطلاعات به دست آمده از سایت رسمی اف بی آی نشان می دهد این افراد معتقدند سقط جنین در هیچ شرایط مجاز نیست و نباید قانونی باشد. از آن جا که آن ها اعتقاد راسخی به این مسئله دارند، برای آن تا پای جان مبارزه می کنند، آدم می کشند، به خشونت متوسل می شوند و در هر شرایطی حق را به خودشان می دهند. این افراد طی سه دهه گذشته دست به خشونت های افراطی ای جملع قتل، بمب گذاری و گروگان گیری زده اند. برخی از آن ها نیز با فرستادن ای میل های تهدیدآمیز به افرادی که در این کلینیک ها فعالیت می کنند، موضع خصمانه خود را نسبت به این جریان نشان داده اند.
بررسی ها نشان می دهد از سال 1990 تاکنون بیش از 41 بمب گذاری و 173 مورد گروگان گیزی در آمریکا صورت گرفته است. کسانی که در این کلینیک ها فعالیت می کنند و پزشکانی که در این زمینه شناخته شده هستند، همیشه با وحشت از فعالان این گروه افراطی زندگی می کنند. برای افراد این گروه تفاوتی ندارد که جنین به چه دلیلی و با چه مجوزی سقط شده است، آن ها تنها یک عقیده دارند، «سقط جنین در هر شرایطی نباید قانونی باشد.»
ناگفته نماند که این عقیده افراطی به کانادا، استرالیا و نیوزیلند نیز سرایت پیداکرده است. هرچند اقدامات این گروه نوعی از عمیات تروریستی به شمار می آید، اما هم چنان عده بسیاری در آمریکا این عقیده افراطی را به مرحله عمل می رسانند. در داکوتای جنوبی بسیاری از آن ها هنوز برای «قانونی کردن قتلِ» فراهم کنندگان سقط جنین تلاش شبانه روزی می کنند.
کار بی کار!
اثر سیاه رنگ دستی با پنج انگشت لوگوی این گروه را تشکیل داده است؛ هدف آن ها در یک عبارت کوتاه خلاصه شده است: «در جست و جوی جهانی آزادتر و لذت بخش تر». گروه کرایمت اینک که با مخفف CWC نیز شناخته شده است، از دهه 90 میلادی متولد شد و اکنون به عنوان یکی از فعال ترین گروه های آنارشیستی مشغول به کار است.
این گروه کتاب ها و مقالاتی را به صورت سازمان یافته در مورد جنبش های آنارشیستی منتشر کرده است. اعضای این گروه دشمن سرسخت جهانی سازی و دموکراسی نیابتی هستند و عمده فعالیت های خود را نیز به همین مسئله اختصاص داده اند. سر و صدایی که آن ها در این زمینه به راه انداخته اند، توجه رسانه های عمومی را به آن ها جلب کرده است و به همین خاطر مورد توجه و تحسین سایر گروه های آنارشیستی نیز قرار گرفته اند.
نکته جالب و غیرمعمول در مورد این گروه این است که آن ها از کار کردن اجتناب می کنند و به همین خاطر عنوان دیگری که به آن ها تعلق گرفته «کارگران سابق» است. مقاومت آن ها برای کار نکردن و ایجاد دنیایی از این مسیر به فلسفه این گروه تبدیل شده و مورد علاقه بسیاری از افراد در سرتاسر جهان واقع شده است. البته آن ها درک کرده اند که برای گذران زندگی چاره ای جز کارکردن ندارند، اما هم چنان در برابر کارهای منظم مقاومت می کنند و مقابل هرگونه استخدام رسمی برای کار به صورت مداوم و منظم ایستادگی می کنند.
دشمنان فناوری
«من تکنولوژی را دوست ندارم.» لادیست ها و نئولادیست ها به همین راحتی حرف دلشان را می زنند. فناوری های جدید در چشم آن ها غول بی شاخ و دمی است که باید از بین برود. البته این دشمنان فناوری مربوط به امروز و دیروز نیستند، بلکه ریشه های عمیق تاریخی دارند. داستان آن ها از یک «دستگاه بافندگی خودکار» در کارخانه ای در انگلستان شروع شد؛ دستگاهی که همانند یک هیولا در برابر کارگران و صنعت گران نساجی قد علم کرد و به کابوس شب و روز آن ها تبدیل شد.
دشمنی با این دستگاه و از بین بردن آن خیلی سریع در اولویت اهداف زندگی این کارگران قرار گرفت، اما مشکلاین بود که از بین بردن این دستگاه پایان خصومت نبود، چرا که این دستگاه تنها یکی از جوجه های سر از تخم درآورده بود. علم پیشرفت کرده بود و تکنولوژی هر روز دستگاه جدیدتری را به دنیا می آورد که جای کارگران را در کارخانه ها می گرفت.
جنبش لادیست ها در فاصله 1811 تا 1816 شدت گرفت. مهم نبود که قانون حکم اعدام را برای این افراد در نظر گرفته بود، به هر حال کارخانه زیر دست این کنابودگران به ویرانه هایی با ماشین ها و دستگاه های سوخته تبدیل می شدند. این روزها نئولادیست ها با اقدامات مختلفی ابراز موجودیت می کنند. آسیب رساندن به کسانی که در زمینه تولید و پیشبرد تکنولوژی فعالیت می کنند، حمایت از زندگی ساده و از بین بردن فناوری در نقاط مختلف جزو فعالیت های جنبشی نئولادیست هاست.
یک آیفون کوچک در نظر آن ها وسیله ای خطرناک است که حیات انسان ها را تهدید می کند. این جنبش ارتباط تنگاتنگی با گونه های مختلف آنارشی دارد. فناوری هراسی و ضدیت با تکنولوژی جزو شاخصه های اصلی نئولادیست هاست. هرچند آن ها در گذشته برای متوقف کردن پیشرفت تکنولوژی فعالیت می کردند، اما این روزها تا حدودی تسلیم شده اند و صرفا به دنبال کُند کردن و سنگ اندازی در مسیر توسعه فناوری هستند.
از آن جا که آن ها متوجه شده اند نمی توانند مقابل تمامی انواع تکنولوژی بایستند، تنها برخی از شکل های تکنولوژی را که م یتواند به ضرر جمعی آن ها تمام شود، مورد توجه و تمرکز خود قرار داده اند و گاهی اوقات از «اصلاح تکنولوژیک» برای رهایی از آینده ای ترسناک سخن می گویند.
لادیست ها با پیروی از عقاید افراطی خود رفته رفته به عشق به طبیعت روی آورده اند و برخی از آن ها حتی طبیعت را به عنوان خدای خود در نظر گرفته و آن را می پرستند. بسیاری از آن ها برای اشاعه عقاید خود به وندالیسم و خشونت روی می آورند.
شاید می توان گفت لادیست ها از کارگرانی که تنها به دنبال حفظ شغل خود بودند، به موجوداتی خطرناک و آسیب رسان در عصر حاضر شده اند که با عقاید افراطی خود منجر به بروز مشکل در جوامع مختلف می شوند.
آنارشیسم این بار از نوع یونانی اش!
محمود فاضلی: ریشه کلمه «Anarchism» از «Anarkia» است که در زبان یونانی به معنای بدون رهبری و القای هرگونه قدرت سازمان یافته است. طبیعتا برای بنیان گذار اندیشه هایی که بعدها به آنارشیسم منتهی شد، باید سراغ یونان باستان رفت.
مکتب اپیکوری را اپیکور، در سال 306 قبل از میلاد در آتن پایه گذاری کرد. اپیکور سعادت انسان را در لذت روحانی می دانست که از طریق دور ماندن از مسائل و حوادث رنج آور زندگی و آلام و درد جسمانی میسر می گشت. به باور او انسان با پرهیز از مشارکت در کارهای عمومی و فعالیت های اجتماعی می تواند به سعادت برسد، درواقع او انسان را موجودی اجتماعی و سیاسی نمی دانست. به همین دلیل اپیکوری از اشتغال در امور سیاسی و حکومتی پرهیز می کرد.
از دیدگاه او انسان عاقل در امور سیاسی و مسائل مربوط به حکومت دخالت نمی کند، زیرا مشارکت و فعالیت های سیاسی باعث گرفتاری و بدبختی انسان می شود و اوقاتی را از انسان می گیرد که می توانست جهت لذت های روحانی صرف کند. سال 270 پیش از میلاد نیز «زنون» فیلسوف یونان باستان و بنیان گذار مکتب رواقی در مخالفت با اندیشه حکومت آرمان شهر افلاطون، از جامعه آزاد بدون وجود دولت طرفداری می کند.
آنارشیسم در زبان سیاسی به معنای نظامی اجتماعی و سیاسی بدون دولت، یا به طور کلی جامعه ای فاقد هرگونه ساختار طبقاتی یا حکومتی و سلسله مراتب قدرت است. آن ها تمرکز قدرت سیاسی را عامل فساد و در نهایت به زیان انسان ها می دانند. آنارشیسم، یک جنبش سیاسی و نظریه ای است که وجود هرگونه قدرت سازمان یافته اجتماعی را رد می کند.
از اهداف آنارشیسم جلوگیری از تمرکز قدرت در دست فرد، گروه و طبقه، یا آزادی حداکثر ممکن برای فرد است. آنارشیسم قوانین دولت ها را سرچشمه تجاوز و خاستگاه همه بدی های اجتماعی می داند و به همین دلیل خواستار از میان رفتن همه دولت هاست. آنارشیست ها، جامعه ای بی سامان نمی خواهند، بلکه به نظامی می اندیشند که بر اثر همکاری آزادانه پدید آمده باشد، که بهترین شکل آن، از نظر آنارشیست ها، ایجاد گروه های خودگردان است.
اما در سال های اخیر فعالیت ها و آثار آنارشیست های یونانی کم نبوده است. اگرچه محله «کسارخیا» کانون تجمع آنارشیست های پایتخت یونان است، اما آن ها می توانند همه جا حضور داشته باشند! اصلی ترین برنامه ای که آنارشیست های یونانی همه ساله در یونان خودنمایی می کنند، سالگرد قیام خونین دانشجویان یونان علیه حکومت سرهنگ ها در 17 نوامبر سال 1074 میلادی است.
آنارشیست ها معمولا پس از پایان راه پیمایی به این مناسبت و در حالی که معمولا همه ساله هزاران پلیس (که در سال های اخیر بین پنج تا هفت هزار پلیس مستقیم و غیرمستقیم در آماده باش به سر می برند) با اعضای گروه های آنارشیستی در اطراف دانشگاه پلی تکنیک آتن درگیر می شوند که در اثر این درگیری های خیابانی خسارات سنگینی به فروشگاه ها و خودروها وارد می شود. گروه های آنارشیستی از کوکتل مولوتوف و نیروهای ضدشورش از گاز اشک آور استفاده می کنند.
سازمان دهی تظاهرات به مناسبت سالگرد مرگ آلکسیس گریگوروپولوس یک تظاهرکننده 15 ساله که در سال 2008 به دست نیروهای پلیس کشته شد، از دیگر فعالیت های آنارشیست هاست. مرگ این تظاهرکننده نوجوان در سال 2008 یونان را یک هفته به خشونت کشانده بود. معمولا فراخوان های متعددی برای برپایی تجمعات اعتراض آمیز در آتن و دیگر شهرهای یونان به مناسبت سالگرد مرگ این نوجوان اعلام می شود.
بی تردید در شش سال اخیر مهم ترین فعالیت های آنارشیست ها مبارزه با برنامه ریاضت اقتصادی دیکته شده از سوی اتحادیه اروپا بوده است. یونان به عنوان زادگاه دموکراسی نشان داده است که احزاب پارلمانی دولت های مختلف از محافظه کاران، سوسیالیست ها و این روزها ائتلاف چپ (چپ مدرن) راه خود را برای مبارزه خیابانی علیه فساد و شرکت های چند ملیتی های و مافیاهای مالی گشوده اند.
از دیدگاه آنارشیست، ده ها سال است سلطه مصرف پرستی مردم را فقیرتر کرده است، بنابراین تسلیم شدن به خواسته های آن ها معنا ندارد. آن ها با آغاز بحران ریاضت اقتصادی همیشه پای هرج و مرج ها و خشونت های بعضا کوری بوده اند که از سوی دولت های مختلف سرکوب شده است.
آنارشیست ها معمولا در تظاهرات از بدنه تظاهرکنندگان علیه برنامه اقتصادی دولت در مقابل پارلمان جدا شده و حتی یک بار وارد حریم پارلمان شدند. این حرکت که در دهه های اخیر سابقه نداشت، موجب واکنش احزاب شد. احزاب اپوزیسیون از آن چه «تجاوز اعضای گروهک های آنارشیستی» خواندند، انتقاد کردند و نسبت به سرایت بی قانونی و بی نظمی در تمامی عرصه های جامعه هشدار دادند.
رییس پارلمان وقت که خود یک چپ گرا است، تاکید داشت: «تظاهرکنندگان تظاهرات مسالمت آمیز انجام داده و مزاحمتی برای پارلمان و نظم عمومی ایجاد نکردند. اتفاق خاصی پیش نیامده و تظاهرکنندگان حق خود جهت شرکت در تظاهرات را که در قانون اساسی تضمین شده است، اجرا کردند.» در این میان به زعم احزاب راست یونان، گروه های آنارشیستی مجددا فال شدند و اماکن عمومی را تسخیر کردند و این خطری است که اجتماع را مورد تهدید قرار می دهد.
در سال گذشته آقای ایکونومو، نماینده حزف محافظه کار نئودموکراسی، در رستورانی در منطقه گروه های چپ افراطی و آنارشیستی پایتخت یونان مورد حمله و ضرب و شتم افراد ناشناس قرار گرفت. این افراد به نماینده حزب محافظه کار نئودموکراسی هشدار دادند تا دیگر «پایش را در منطقه اکسارخیا نگذارد».
در گذشته نیز آقای واروفاکیس، وزیر دارایی سابق حزب ائتلاف چپ مورد حمله لفظی در این منطقه قرار گرفته بود. هم چنین در گذشته شماری از روزنامه نگاران راست گرا مورد ضرب و شتم افراد آنارشیست قرار گرفته بودند.
آنارشیست های یونان هم چنین متهم اند در پاره ای از حملات به اتومبیل های شرکت های بزرگ بین المللی و بانک های این کشور به عنوان نمادهای ضدمردمی و نظام سرمایه داری نقش دارند. حتی گفته می شود حمله به دفاتر احازب سیاسی یا مراکز پلیس در پایتخت با بمب های دست ساز نیز از سوی این گروه انجام می شود.
در گزارش سالانه وزارت خارجه آمریکا در خصوص وضعیت تروریسم در سال 2013، حملات تروریستی محدود و کوچک که توسط گروه های آنارشیستی در یونان انجام شد، مورد اشاره قرار گرفته است. در این گزارش آمده است: «عاملان این حملات به دنبال قربانی گرفتن نیستند و فقط می خواهند پیام سیاسی خود را منتقل کنند.»