نظام بین الملل تحریم

جنگ های جهانی اول و دوم نماد وحشیگری و سلطه طلبی قدرت های جهان بود که در آن به زنجیر کشیدن جهان تنها هدف عالی و غایی محسوب می شد. هرچند با پایان جنگ جهانی دوم از میزان خشونت ها در سطح جهان کاسته شد اما هنوز بسیاری از اوقات کسب منافع با تجهیز ارتش ها ممکن می نمود.

دو قطبی شدن جهان شرایط را بهتر نکرده بر میزان خصومت ها افزود و دو شقه جهان را رو به روی هم قرار داد.

 هر گاه شوروی و آمریکا منافع خود را در خطر می یافتند رو به جنگ می آوردند و اقمار خود را در این جنگ با خود همراه می کردند.

همه این سالها نظام بین الملل به گونه ای نظم و سامان یافته بود که به راحتی کشورها را تشویق به جنگ می نمود. اگر چه دیپلماسی بخشی از کار سیاست مداران بوده است اما می توان از دیپلماسی این سالها تحت عنوان "دیپلماسی جنگ" یاد کرد.

جایی که دیپلماسی غیر شفاف و پنهان برای ایجاد خفقان و جنگی تازه برنامه ریزی می کرد.

 تمام این دوره را می شود دوره بستن پیمان های جنگی نام نهاد زیرا آن سالها فراوان بودند از پیمان هایی که ریشه در جنگ و خونریزی داشتند و ما کمتر شاهد پیمان های اقتصادی معمول سالهای اخیر بودیم. پیمان های ناتو و ورشو را می توان نمونه بارز "پیمان های جنگ" نامید.

مجموعه ی فروپاشی شوروی، استحکام و انسجام اتحادیه اروپا، یکه تازی آمریکا و اهمیت یافتن اقتصاد بین الملل سبب گشت  نظام بین الملل جدیدی را مشاهده کنیم که تا پیش از آن نمونه آن را ندیده بودیم.

 جنگ جای خود را به صلح داد و اهمیت اقتصاد به مراتب بیشتر گشت تا جایی که اتحادیه اروپا را می شود مصداق روشن همکاری اقتصادی بازشناخت اگر بر این باور باشیم که پیمان "فولاد و ذغال" منجر به تشکیل اتحادیه اروپا شده است.

وقتی نظام بین الملل جدید شکل گرفت و ارزش های آن تعریف شد مشخص گشت که دیگر سربازان اسلحه به دست و ارتش های تا دندان مسلح نه اینکه از اهمیت افتاده اند بلکه تا حد زیادی اهمیت خود را از دست داده اند. رشد اقتصادی، پیمان های اقتصادی، توسعه یافتگی، ثبات اقتصادی، تجارت بین الملل و تحریم اقتصادی مفاهیمی بودند که جای خود را در اذهان سیاست مداران باز کردند و چونان پرده ای بر روی ادوات نظامی افتادند. هر روز بیشتر از این مفاهیم استفاده شد و رژیم های بین المللی برآمده از نیازهای اقتصادی شکل گرفته و قوام یافتند.

دهه ۹۰ میلادی آمریکا که خود را یکه تاز جهان دریافته بود لشکرکشی هایش را ادامه داد اما توجه زیادی به مسائلی چون نفت می داد زیرا آنان نیز متوجه شده بودند جهان حاضر جهان اقتصاد و ساخت اسلحه برای پر کردن انبارهاست و دیگر هنجارها بمب هایی که بر ژاپن انداخته شد را نمی پذیرد. همین شد که دو کشور روسیه و امریکا پیمان های کاهش ساخت بمب های بالستیک و اتمی را امضاء می کنند و روسها تمرکز خود را بر روی ورود به اقتصاد بین المللی می گذارند، گذشته را فراموش کرده، با دشمنان گذشته همانند دوستان اقتصادی تازه برخورد نموند. اینها تنها به این دلیل اتفاق افتاده بود که جهان دیگر توان جنگ نداشت و منفعت را در صلح و توسعه اقتصادی معرفی می کرد.

با همه این شرایط باز هم رقابت ها و خصومت ها از بین نرفت! جنگ از جبهه نبرد به بازارهای اقتصادی رهنمون شد و کشورها جبهه تازه ای برای نابودی هم یافته بودند که کم خطر تر بود و جنگی در آن در نمی گرفت که خون کسی ریخته شود. حالا جهان شاهد "جنگ اقتصادی" بود که نظامیان جای خود را به کارشناسان اقتصادی و مالی داده بودند.

با آغاز سال ۲۰۰۰ و حملات یازده سپتامبر جهان بار دیگر شاهد لشکر کشی آمریکا بود اما باز هم نمی شد به آن به چشم جنگ تمام عیار شبیه جنگ های جهانی اول و دوم نگریست زیرا این قدرت های بزرگ نبودند که وارد جنگ با هم می شدند و آمریکا وارد جنگ با موجودات خود ساخته نسبتا ضعیفی می شد که از یک طرف تحت نظر داشتنِ قدرت های جهانی و منطقه ای و از سوی دیگر تسلط بر چاه های نفت را جستجو می کرد.

اگر تحریم های آمریکا بر علیه صدام می توانستند او را کاملا از پای در آورند هرگز امریکا رو به جنگ نمی آورد. صدام امریکا را ناچارا وارد جنگ با خود نمود همانند آنچه قذافی با امریکا کرد.

نظام بین المللی که حالا در آن ثروت و اقتصاد از اهمیت بالایی برخوردار شده بود آمریکا را بر آن داشت تا هرگاه شخصی یا کشوری بر باب میلش رفتار نکرد دست به تحریم اقتصادی آن بزند.

کوبا، کره شمالی، عراق، ایران و حالا روسیه از آن دست کشورهایی هستند که سالهایِ سال تحت بدترین نوع تحریم های واشنگتن قرار داشته اند.

روسها که با آغاز دهه نود به بازسازی روابط اقتصادی و سیاسی خود با جهان غرب پرداخته بودند با شروع حوادث و متعاقب آن بحران در اوکراین( ۲ تا ۳ سال اخیر) کار را برای خود دشوار دیده و بار دیگر مشاهده کردند که بیرون رانده شدن از گروه G8 می تواند به خاطر سیاست های غیر همسویش چقدر سهل و ساده اتفاق بی افتد.

آمریکا نشان داده هنوز مثل گذشته تاب و تحمل پذیرش دیگران را ندارد و هر جایی که برایش ممکن باشد اگر چه از جنگ ابایی ندارد حتی الامکان رقیب خود را تحریم اقتصادی کند زیرا آنها یکی از بزرگترین و تاثیرگذارترین کشورها از جهت اقتصادی در جهان هستند.

روسها که این روزها بعد از سالها یکه تازی امریکا در نظام بین الملل از سوی آمریکا مرتبا تهدید و تحریم می شوند حاضر نیستند از منافع حیاتی خود دست بکشند. یکی از این منافع ماندن اسد در سوریه است!

آمریکا که در حلب سوریه شاهد له شدن تروریست های مورد حمایت غرب و خود است دست به کار شده، می کوشد به هر شکل ممکن حلب را از دست ندهد.

 واشنگتن که می داند مانند گذشته دیگر توان حتی جنگ های کوچک را هم ندارد چه رسد به جنگ با روسها سریعا به رویکرد این روزهای خود رجوع کرده مسکو را تهدید به تحریم های جدی اقتصادی نموده است.

تهدید به تحریم تبدیل به ترجیع بند سیاست جهانی آمریکا شده است. اگر در گذشته حریفان با بمب و موشک تهدید می شدند با افزایش اهمیت اقتصاد تهدید به تحریم می شوند تا قائل به این نظریه باشیم که اقتصاد توسعه یافته و قدرتمند می تواند با خود امنیت بیاورد.

"نظام بین الملل جنگ" ناخواسته پوست اندازی کرده و از درون نیز در خود تغییر ایجاد کرده است. ماهیتا تغییر یافته و به "نظام بین الملل تحریم" تغییر هویت داده است. لذا بر این اساس معتقدیم با در نظر داشتن ارزش های نظام جدید رفتارها و رویکردهای نو و تازه ای را می یابیم که نه در گذشته وجود نداشته بلکه تا این حد تاثیرگذار نبوده اند.

مهدی مرادی- کارشناش ارشد روابط بین الملل

انتهای پیام /  مهدی مرادی
1270 کلیک ها  دوشنبه, 03 آبان 1395 23:24
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
از ارسال دیدگاه های نا مرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.
لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.
در غیر این صورت، «راستین آنلاین» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بالا