در عالم کودکی از خود می پرسیدم که مگر می شود حلال را حرام کرد؟!
حالا فهمیدم که آری، می شود!
من اگر فروشنده هستم و هنگام پس دادن بقیه ی پول مشتری، بی آنکه به او بگویم دو تا شکلات صد تومانی توی کیسه اش می اندازم، حلال خدا را حرام کرده ام!
به دو دلیل؛
اول اینکه بدون رضایت او، دارم کالایی را بجای پول به او می دهم که شاید او نخواهد!
دوم اینکه دارم کالایی را که مثلا هفتاد تومان خریده ام در ازای صد تومان بدهی خودم به او می دهم!
می شود دوبار حلال خدا را حرام کردن!
من اگر پزشک هستم و هنگام نسخه نوشتن، یکی دو قلم دارو غیر ضروری را نیز زیر نسخه می نویسم و فراموش می کنم که او باید از دهان زن و بچه اش بگیرد تا دارو را بخرد، حلال خدا را حرام کرده ام!
من اگر راننده تاکسی هستم، یا راننده اتوبوس و بی احتیاطی می کنم حتی اگر فقط موجب ترس مسافرم بشوم، حلال خدا را حرام کرده ام، وای که اگر اتوبوس را ببرم ته دره و شانزده نفر را بکشم!
من اگر مجری یا تهیه کننده ی برنامه تلوزیونی هستم و وقت مردم را بیهوده تلف کنم، من اگر کارگر روز مزد هستم و کار را بیخود طولانی کنم، من اگر مکانیک هستم و قطعه قابل تعمیر را تعویض کنم، من اگر بازرگان هستم و کالای بی کیفیت را آگاهانه وارد کشور کنم، من اگر کشاورز هستم و قرص و دارو بریزم توی آب کشاورزی تا هندوانه ام بزرگتر و قرمز تر شود باز هم حلال خدا را حرام کرده ام!
گویا باید خیلی مواظب باشم!
من حتی اگر مطلب بیهوده ای را بنویسم یا منتشر کنم، خبری نادرست یا تصویری ناشایست، اینگاه هم حلال خدا را مورد هجوم خود قرار داده ام!
من اگر وقت حلالی را که خداوند به من اعطا کرده تلف کنم، من اگر یاد نگیرم، من اگر یاد ندهم، من اگر شاد نباشم، من اگر شادی نسازم، ...
وای بر من اگر حلال خدا را حرام کنم!