... رفته بود که زود برگردد .
برگشت و به خانه دوست رسید .
پیکر عباس کیارستمی به ایران باز گشت .
عباس کیارستمی کارگردان نامی جهان چندی پیش ما را ترک کرد .
کانون پرورشی فکری کودکان و نوجوانان اولین پلان های او برداشت شد . فیلم های وی بود . اما آخرین سکانس او ...
آیا این عاشق سینما ، مرگ خود را هم نوشت و کارگردان کرد ؟
وصیت کرده در ترک مزرعه دفن شود . لواسان .
گویا این سکانس پلان ابدی است . گویا از قبل فضای سازی و طراحی آن پیش بینی شده بود . گویا از ویوفاندر خود تمام جزییات را دیده بود . تو گویی پیوندی بین این شاعر و فیلمساز در لباسی برای عروسی ، طعم گیلاس و خانه دوست کجاست برقرار بوده است . _ که ما از آن بی خبر بوده ایم _ و شاید باید چنین باشد .
ساده و بی آلایش در روایت . و سکانس آخر روایتی دیگر از این همه سادگی است .
آثار کیارستمی مانند خود او شفاف و روشنگر است . برای رسیدن به خانه ی نعمت زاده باید از شیب تند تپه بالا رفت و به تک درخت سبز رسید و پس از آن به سمت گورستان می پیچی . چند قدم مانده به خانه دوست . باید جستجو کرد تا یافت . تا مشق شب همکلاسی نوشته شود . تا شب به آرامش رسید . باید مسیر این گردنه ی طولانی از خودکشی به کشف حقیقت رسید . باید طعم گیلاس را چشید . باید بین لباس عروسی مشتری و رفاقت یک را برگزید . اما استثنا این بار کپی برابر اصل نیست . فقط کیارستمی ، عباس کیارستمی است .
شاید تاریخ سینمای ایران دیگر چنین روشنگری را تجربه نکند . چه در مرام ، چه زاویه ی دید و نگرش به یک ایده بسیار ساده .
کارگردانی که می داند جایگاه ابدیش لواسان است نه قطعه 88 .
سکانس پلان ابدیت دیگر کات ندارد .
- صدا ؟
- رفت . اما هست .
- دوربین ؟
- رفت . اما هست .
- حرکت . ابدیست
لواسان دیگر فقط یک لوکیشن نیست .
*نویسنده و کارگردان