تفاوت های فرهنگ سرهنگی و فرهنگ فرهنگی/محمدجوادشلتوک کار

توی این شهر قدیمی و تاریخی خیلی وقت بود که از شادی خبری نبود. همه سرها در گریبان بود این شهر یه داروغه داشت. دارو به گرچه خوشتیپ و خوشگل بود اما دلش نمی خواست مردم این شهر شاد باشند. دلش نیم خواست  مردم این شهر خوشحالی کنند.

تازه دلش نمی خواست مردم این شهر تئاتر ببینند. اصلا دوست نداشت مردم این شهر قصه ما..... بگذریم.

این دراوغه به کمک دوستاش  یک نفر رو مسئول کرده بود تا هر کجا دیدیه عده از مردم تئاتر می بینند یا خدای ناکرده تاروتنبک ای را جم و جور کردن، بساطشون را بهم بزنه !

 این آقا بد اخلاقه جدیده  که چند سال داروغه یه  شهر دیگه بود نمی دونست تئاترچیه  !چه برسه  به اینکه از کنسرت سر در بیاره البته خوب می دونست که مردم شهر قصه ما هم تئاتر دوست دارند هم کنسرت .

راستی توی این شهر یه عده هم بودند که اتفاقات شهر را روی کاغذهای مخصوص می نوشتند و فردا صبح می رسوندن دست اونهایی که از اتفاقات خبر نداشتند .

 این داروغه و مسئول کنترل تئاتر و کنسرت چشم دیدن این عده هم را نداشتند.

روزگار سختی بود....اما  یه روزی که خورشید از پشت کوه در اومد و خروس ها رسیدن روز بیست و چهارم سومین ماه سال را جار زدن ، یه اتفاق خوب افتاد. داروغه مدتی بود که از شهر رفته بود اما مسئول برگزار نشدن تئاترو  کنسرت یک دفعه خیلی خیلی خیلی مهربون شده بود.

انگار  خبر داشت که جایی برای موندنش  تو شهر نیست....

 روزها گذشت و گذشت تا جارچی ها خبر دادن که قراره برای یک نفر جای مسئول برگزار نشدن تئاتر موسیقی رو بگیره !

 همه چشم انتظار بودن ببینن نفر بعدیه کیه؟!!!

می خواستند بدونن هنوز هم قراره دزدکی تئاتر ببینند؟

می خواستن بدونن هنوز هم قراره هنرمندا هنرشون را دزدکی به همدیگه نشون بدن؟

همون های که  اتفاقات را روی کاغذهای مخصوص می نوشتند کنجکاو بودن ببیند هنوز هم بایدخوار و خفیف باشن؟

 اما نه ....انگار ورق برگشته بود آدمی که تازه وارد شهر شده بود با آدم های قبلی فرق داشت .

این خودش  هنرمند بود .از تئاتر خوشش می اومد.به یکی می گفت نقاشی هات را بیار بزار اینجا تا همه ببینن،به اون یکی می گفت تو چقدر خوب اتفاقات دیروز را نوشتی، به اون یکی می گفت تو چقدرخوب مجسمه می سازی،به اون پسر جونه می گفت چقدرسازت کوکه!

 این حرف های آدم جدیده  باعث شد اون آدم هایی که بعد از این اسمشون  شده بود  اهل فرهنگ جون تازه ای بگیرن.

 انگار شهر سرسبز شده بود. شکوفه های امید از در و دیوارشهر  نمایان شدند هرچه زمان جلوتر می رفت آدم خوبه قصه ما بین اهل فرهنگ عزیز تر می شد.

 اما اهال فرهنگ و هنرهم  برای اون عزیز بودن.

این آدم خوبه به  اهمیت می داد، جاهای که درشانشون بود  بود براشون  برنامه می گذاشت. همین کارها باعث شده بود تا  اهالی فرهنگ و آدم خیلی خیلی با هم خوب دوسن بشن!

 حالا دیگه همه شون می دانستند آدم خوبه  شهر برای اینکه شکوفه های فرهنگی شهرشون به بار بنشاند باید سختی های زیادی را تحمل کنه.

اونا دیگه به آدم خوبه قول داده بودن همیشه پشت سرش باشن.

بهش قول داده بودن همراهش باشن .... انگار روزا روزای خوبی شده بود...

بالا رفتیم دوغ بود ،پایین اومدیم ماست بود قصه ی ما راست بود.

جناب آقای مهندس افشانی

استاندار ارجمند فارس

نشست صمیمانه اهالی فرهنگ ،هنر و رسانه با جنابعالی بهانه خوبی بود تا تفاوت های مدیریتی و فرهنگی دریک شهر و آنهم در فاصله زمانی یکی دو سال به خوبی آشکار شود.

آن سو استبدادو تحکم ،این سو تکریم و سعه صدر!

آن شب درهتل شیرازمدیران دولت تدبیر و امیدبا میزبانی از اهالی فرهنگ نشان دادند که باید برای اهل فرهنگ ارج و مرتبه قائل شد.

آن شب جواب انتقاد از شما و تیم اطلاع رسانی شما ،تلفن های مشکوک و تهدید آمیز نبود.

آن شب همه باور کردند متولی فرهنگ شهرشان از جنس خودشان است.

هرچند در طول یکی دوسال گذشته به این باور رسیده بودندکه فرهنگ سرهنگی جای خود را به فرهنگ فرهنگی داده است!

آن شب، شب ماندگاری شد در تاریخ فرهنگ فارس.شبی که قطعا در ذهن شما هم به یادگار خواهد ماند.همان شبی که میزبانش از جنس اهالی فرهنگ بود.

همان شبی که میزبانش آدم خوبه قصه ی ما بود.

 

انتهای پیام /  101
2351 کلیک ها  سه شنبه, 15 تیر 1395 08:40
این مورد را ارزیابی کنید
(14 رای‌ها)

نظر دادن

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
از ارسال دیدگاه های نا مرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.
لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.
در غیر این صورت، «راستین آنلاین» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بالا