چاپ کردن این صفحه

همکلام با کریس شومان برزیلی بعد از ۳۰ هزار کیلومتر رکابزنی

همکلام با کریس شومان برزیلی بعد از ۳۰ هزار کیلومتر رکابزنی
   
همکلام با کریس شومان برزیلی بعد از ۳۰ هزار کیلومتر رکابزنی |||| ||||

ایران به من ثابت کرد دنیای واقعی با دنیای رسانه ها تفاوت دارد.



به گزارش خبرنگار راستین آنلاین سایکل توریست های برزیلی پس از  هزاران کیلومتر رکابزنی از اروپا تا آسیا به استان فارس آمدند.کریس شومان دوچرخه‌سوار ۴۴ ساله برزیلی به همراه سه دخترش ،مهمان فارسی ها و در تدارک هستند که تا بندر سیراف رکاب بزنند و از آنجا مسیر ساحلی خلیج همیشه فارس و دریای عمان را رکاب بزنند و سپس تا پاکستان و هندوستان هم پیش بروند.او و سه دخترش،جیمانجا ۱۵ ساله،سوهالیا ۱۰ ساله و یومی هشت ساله در کنار یکی از کوه‌های آلمان سفر خود را با دوچرخه آغاز کردند و پس از طی ۳۰ هزار کیلومتر به جوار باباکوهی شیراز رسیدند.نیمه یکی از شب‌های پاییزی ،آنها که در خانه ی دوچرخه شیراز مهمان هادی باشفاعت ملی پوش و مربی اسبق تیم ملی دوچرخه سواری ایران بودند، باب گفتگوی شان را با همکار ما باز کردند.کریس صحبت‌هایش را آغاز کرد.از برزیل تا آلمان،از اروپا تا آسیا، از آلپ تا باباکوهی...هادی مرا در ترجمه صحبت‌های کریس یاری می کرد، همسرش به تهیه شام مختصری مشغول بود، کریس باید برای تولد جیمانجا دختر بزرگترش فکری می کرد،یومی دختر کوچکترش هم آغوش پدر را هیچگاه ترک نمی کرد و چه کسی می تواند باور کند این دختر هشت ساله توانسته بیش از ۳۰ هزار کیلومتر را در دنیا رکاب بزند!صحبت‌های کریس اینگونه آغاز می شود:پیش،از آغاز سفر، نیاز به دوچرخه های مرغوب و مناسب داشتم و در برزیل نیافتم. آلمان ،جایی است که دوچرخه های بسیار مرغوبی در آن تولید می شود و به همین خاطر ترجیح دادم دوچرخه هایمان را از آلمان تهیه و سفرمان را  از همینجا آغاز کنیم. سفر به تمام قاره های دنیا با دوچرخه، برای آشنایی با دنیای واقعی، دنیایی خارج از آنچه که تلویزیون و بقیه رسانه ها نشانتان می دهند. جهان خیلی بهتر می شود اگر تو خودت فکر کنی،خودت ببینی و خودت بشنوی،نه آنچه و آنجور که دیگران برایت نشان می دهند.
فرانسه، نخستین مقصد
کریس ،سفرش را اینگونه آغاز می کند:با هواپیما از برزیل به هانوفر آلمان رفتیم. دوچرخه ها را خریدیم و در جاده ها حرکت کردیم. ۱۸ روز طول کشید که ۱۰۰۰کیلومتر را رکاب زدیم و به فرانسه رسیدیم.بعد از فرانسه، نوبت اسپانیا بود.چون می خواستیم از طریق اسپانیا وارد قاره آفریقا شویم. در خاک فرانسه ۷۰۰ کیلومتر را در مدت ۱۲ روز رکاب زدیم و به اسپانیا رسیدیم. چند شهر اسپانیا از جمله بارسلون را پشت سرگذاشتیم.اما اتفاق نابهنگام و مهمان ناخوانده ای به نام ویروس کرونا از راه رسید و جهان درگیرش شد. آفریقا هم از ترس شیوع بیشتر تمامی راه‌ها را بست. از جمله راه ورود به آفریقا از سمت اسپانیا!. می خواستیم به مراکش برویم. اجازه رفتن اما نداشتیم.کرونا بود.مرگ بود. محدودیت بود. باید در اسپانیا می ماندم تا مرزهای آفریقا باز شود. ماندن نه در اندیشه ام بود و نه در توانم!.چون من جهانگرد و دوچرخه سوار بودم و هستم. بنابراین تصمیم گرفتم بقیه اروپا را تا زمان باز شدن مرزهای آفریقا رکاب بزنم.با سوهالیا،جیمانجا و یومی، ۴۰۰ کیلومتر را رکاب زدیم و به لیسبون پرتغال رسیدیم. روزها بین ۴۰ تا ۶۰ کیلومتر را رکاب می زدیم. شبها را در چادر و در کیسه خواب استراحت می کردیم.بعد از پرتغال به اسپانیا بازگشتیم. مرزهای آفریقا هنوز بسته بود.  ۷۰۰ کیلومتر را در مسیرهای کوهستانی رکاب زدیم و به فرانسه بازگشتیم.سپس ۹۰۰ کیلومتر را تا ایتالیا و مسیرهای کوهستانی آلپ و ۹۰۰ کیلومتر را هم تا کشور اسلوونی رکاب زدیم. کرونا حالاحالاها دست بردار جهانیان نبود و مرزهای آفریقا هم باز نمی شد.دوباره پاهایمان را روی پدالهای دوچرخه فشار دادیم.۷۰۰ کیلومتر را تا کرواسی،۱۰۰ کیلومتر را تا بوسنی و هرزگوین، ۳۰۰ کیلومتر را تا کرواسی(برای دومین بار)،۲۰۰ کیلومتر را تا مونته نگرو و ۳۵۰ کیلومتر را تا آلبانی دوچرخه سواری کردیم.به سواحل آلبانی رسیدیم. مسیر ساحلی ۶۰۰ کیلومتری آلبانی را رکاب زدیم و به یونان رسیدیم. در یونان ۱۰۰۰ کیلومتر را تا بلغارستان و در بلغارستان هم ۱۵۰ کیلومتر را تا مرز رومانی پیمودیم. در رومانی اما به زمستان و به سرمای سخت این کشور خوردیم.مجبور به ترک سرما شدیم.۴۰۰ کیلومتر را از رومانی تا بلغارستان و از آنجا تا ترکیه و شهر  آنتالیا پیمایش کردیم.مقصد بعدی مان کشور گرجستان بود. وقتی به تفلیس رسیدیم ،۳۰۰۰ کیلومتر را رکاب زده بودیم.بعد از آن ۱۰۰ کیلومتر را تا ارمنستان رکاب زدیم وآنجا مشکل دیگری گریبانمان را گرفت. جنگ بین ارمنستان و آذربایجان باعث بسته شدن مرزهای این دو کشور شده بود.برای رفتن به آذربایجان باید به گرجستان بازمی گشتیم.مسیر بازگشتمان تا مرز گرجستان و آذربایجان حدود ۳۵۰ کیلومتر بود. به این نقطه هم که رسیدیم،مشکل تازه تری یافتیم.این مرز زمینی هم بنا به دلایلی بسته شده بود و فقط از راه هوایی می شد از گرجستان به آذربایجان عبور کرد. من اما نمی خواستم سوار هواپیما شوم.بلیط پرواز گرجستان به آذربایجان حدود ۲۰۰۰ دلار برای هر چهارنفرمان می شد. گران بود. نرفتم به آذربایجان و این کشور را در مسیرم حذف کردم.تصمیم گرفتم به روسیه بروم. این کشور هم چون درگیر جنگ اوکراین بود، مرزهایش بسته بود.بازگشت به ارمنستان و پیمایش ۱۵۰ کیلومتر دیگر نیز راه چاره دیگری بود.
 ایران، مقصد زیبایی ها به ارمنستان رسیدم و مقصد بعدی ام را کشور ایران برگزیدم.با همسرم و بقیه در برزیل تماس داشتم. آنها به شدت توصیه کردند که به دلایل امنیتی به ایران نیایم.به همسرم گفتم : تو تلویزیون را زیاد تماشا می کنی.واقعیت جهان نباید آن چیزی باشد که رسانه ها بگویند و به تصویر بکشند. من مسافرت می کنم تا این را ثابت کنم و ایران را هم به همین دلیل انتخاب می کنم.ایران واقعا زیباست.از ارمنستان ۷۰۰ کیلومتر را تا ایران و شهر جلفا پیمودم. سه هفته ای هست که در ایران بسر می برم.بعد از جلفا به تبریز، مرند،قزوین،قم،اصفهان و یاسوج آمده ام. سپس از یاسوج به سپیدان و به شیراز رسیدم. در شیراز با هادی ، فردی که دوچرخه سوار است و خدمت می کند، تماس برقرار کردم. او   و همسرش میزبان ما شده اند و برادرش هم دوچرخه هایمان را تعمیر کرده است.بعد از شيراز باید به کوار و فیروزآباد سپس به بندر سیراف برویم.مسیر ساحلی خلیج فارس و دریای عمان را خواهیم پیمود.کشور بعدی پاکستان خواهد بود. سپس هند،تایلند،اندونزی، استرالیا و احتمالا نیوزیلند و در نهایت وطنم برزیل و پایان  ماجراجویی من و دخترانم.
 ایران و ایرانیان زیبا هستند، هم ظاهر و هم باطن 
هدف من در طول همه این سفرها و پیام من به مردم دنیا این بوده که: جهان خیلی بهتر می شود، اگر ما فقط فکر کنیم...جهان واقعی تر از آن است که تلویزیون و رسانه‌ها نشان همه می دهند.۹۹ درصد اخبار ، بد است. در دنیای واقعی مسلمان،مسیحی،یهودی و... همه خوبند.دنیای رسانه ها اما چیز دیگری نشان می دهند.من یک دوچرخه سوار،یک فردی که با پیام شادی و واقع بینی به نقاط مختلف جهان مسافرت می کند،بودم و هستم. با یک توریست لاکچری و خوشگذران فرق دارم. برای همین در طول سفرم هیچگاه سوار هواپیما و ماشین نشدم. فقط رکاب زدم و رکاب زدم. در هیچ هتلی اقامت نکرده ام. شب را در چادر و کیسه خواب به صبح رسانده ام.بچه های من به لباس و زندگی آنچنانی نیاز ندارند. آنها به طبیعت نیاز دارند. آنها باید بیاموزند در طبیعت چگونه می توان زندگی نمود؟ باید آتش روشن کردن و... را در طبیعت یاد بگیرند. بچه هایم بیشتر از چهار اسباب بازی ندارند. به همین تعداد هم نیاز ندارند.در طول سفر ،دخترانی را دیدیم که غذا برای خوردن نداشتند. دختران خودم فهمیدند که درد و رنج افراد گرسنه جهان چگونه می تواند باشد.در ایران دیدم اگر کسی گرسنه شود،به او غذا تعارف می کنند اما در اروپا به کسی که گرسنه شده می گویند: مشکل خودته!.وقتی به قم رسیدیم و خواستیم وارد حرم حضرت معصومه شویم، فردی که جلوی درب ایستاده بود،مانع شد و تاکید کرد که نمی توانیم با دوچرخه وارد حرم شویم. این فرد،فرد دیگری را خبر کرد و فرد دوم نیز با خوشروئی دوچرخه هایمان را در جایی پارک کرد و ما را به داخل حرم برد. او ما وارد اتاقی کرد که از لحاظ معماری بسیار جالب بود. در حرم حضرت معصومه احساس قدرت می کردم و دخترانم نیز در زیر چادر احساس شادی داشتند.سفر کردم تا تفاوت دنیایی را که رسانه ها به ما نشان می دهند، با آنچه که واقعیت دارد بهتر متوجه شوم و ایران اینرا به خوبی برایم ثابت کرد.ایران بسیار زیباست و ایرانیان هم در درون و هم در بیرون بسیار زیبا هستند. با این حال جاده های ایران نازیبا بود. بیشترین پنچری دوچرخه هایمان در این جاده ها اتفاق افتاد.
انتهای پیام /  وحید پارسایی
637 کلیک ها  چهارشنبه, 18 آبان 1401 17:56
این مورد را ارزیابی کنید
(3 رای‌ها)

موارد مرتبط