چاپ کردن این صفحه

اعتیاد مادر /مواظب بنیاد خانواده باشیم

من بچه بودم و خوب و بد را تشخيص نمي دادم، اما پدر و مادرم كه خودشان را عقل كل مي دانستند بايد حواسشان را جمع مي كردند تا در اسارت يك ديو سياه، دلم كبود نمي شد. من بي گناهم و تمام اين تقصيرها گردن خانواده ام است. ديگر برايم چيزي مهم نيست و به سيم آخر زده ام.
اين مطالب بخشي از اظهارات زن لاغر اندام و سياه چهره اي است كه به مركز مشاوره فرماندهي انتظامي استان فارس مراجعه كرده است. 
رنگ و روي صورتش حكايت تلخي را روايت مي كند. به دليل يك ازدواج اشتباه و تصورهاي غلطي كه از راه رسيدن به خوشبختي داشته، راه انتقام از ديگران را به جاي مقابله با مشكلات انتخاب كرده و هم اكنون روزگار سياهي دارد.
زن جوان گفت: سال ها قبل در حالي كه تازه ديپلم گرفته بودم و خودم را براي شركت در كنكور آماده مي كردم سروكله يك خواستگار ظاهرفريب پيدا شد و خانواده ام كه براي عروسي ام خيلي عجله داشتند بدون اينكه نظر مرا جويا شوند يا اينكه تحقيقات درست و حسابي انجام دهند به او جواب مثبت دادند. متاسفانه والدينم كه خودشان را عقل كل مي دانستند وقتي با مخالفت من روبه رو شدند با ناراحتي سرزنشم كردند و گفتند دخترخاله هايت همسن و سال تو هستند و ازدواج كرده اند، آن وقت معلوم نيست تو دنبال چه هستي؟ نكند منتظر شاهزاده اي سوار بر اسب سفيد هستي؟
پدرم معتقد بود در مورد انتخاب همسر هرچه حساسيت بيشتري به خرج بدهم كار سخت تر مي شود و زياد نبايد سخت گرفت. استنباط مادرم نيز اين بود كه در ازدواج بايد اول دل را به دريا زده و...!
در واقع آنها براي من تعيين تكليف كردند و مرا به روزگار سياه نشاندند. همه چيز مثل يك خواب و رؤيا بود. باورم نمي شد با اين عجله سر سفره عقد بنشينم. من و حسن چندماه نامزد كرده بوديم و سپس با كمك مالي خانواده اش زندگي خود را آغاز كرديم اما از همان لحظه اي كه پا به خانه شوهر گذاشتم متوجه رفتار و حركات مشكوك او شدم و دلهره و نگراني خاصي پيدا كردم.
ابتدا فكر مي كردم بيماري خاصي دارد اما بعد از مدتي اعتيادش را علني كرد. با شنيدن اين مساله شوكه شدم. با خودم گفتم تا بچه دار نشديم بايد از او جدا شوم اما اطرافيان مرا نصيحت مي كردند كه تو به اعتياد او چه كار داري. او از پول خود استفاده مي كند. او آنقدر ثروت دارد كه تو بتواني تا آخر زندگي ات خوشبخت باشي و من خام اين حرف ها شده و بي خيال اعتياد همسرم شدم.
سه سال گذشت و ما صاحب دختري شديم كه اسمش را نگين گذاشتيم اما افسوس كه با ندانم كاري خود، نگين باارزش زندگي مان را به راحتي از دست داديم. پس از تولد دخترم خيلي ضعيف شده بودم و دچار سردردهاي خيلي شديدي مي شدم به نحوي كه تحمل بچه ام را نداشتم. همسرم پيشنهاد كرد اگر كمي مواد مصرف كنم جنبه درماني دارد و كمك زيادي به من مي كند. يك بار كه درد زيادي داشتم كمي مواد مصرف كردم و متوجه اثر مثبت آن شدم. همين موضوع باعث شد كه به محض اينكه دچار سردرد مي شدم سراغ مواد بروم و به اين ترتيب همسرم كم كم مرا به دام مواد انداخت و من كم كم معتاد شدم. در آن شرايط وقتي خانواده شوهرم متوجه شدند سعي كردند ما را درمان كنند و چندين بار براي درمان ما اقدام كردند. من واقعاً دلم مي خواست ترك كنم اما همسرم هيچ اراده اي نداشت و موجب بازگشت مجدد اعتياد من مي شد، به همين دليل آنها دست از حمايت مالي ما برداشتند. با قطع شدن كمك هاي مالي آنها، روزگارمان سخت شد. به پيشنهاد فردي كه از او مواد تهيه مي كرديم به كارگاهي رفتيم و هر دو نفرمان در آنجا كار مي كرديم. كار بسيار سخت و طاقت فرسايي بود.
متاسفانه هنوز چندماهي نگذشته بود كه به كريستال آلوده شديم زيرا در جايي كار مي كرديم كه تبديل به پخش كننده مواد شده بوديم و تنها از اين راه مي توانستيم خرج زندگي مان را درآوريم. پول بادآورده حاصل از اين مواد دوباره زندگي ما را شارژ كرد اما شوهرم به همين دليل دستگير و به زندان افتاد. من هم پس از مدتي به جرم حمل مواد دستگير شدم و 3 سال در زندان بودم. در اين مدت سرپرستي دخترم را خانواده همسرم به عهده گرفتند. پس از آزادي بلافاصله به سراغ نگين رفتم، من و نگين به سختي كار مي كرديم و زخم بدبختي به راحتي روي دست هاي دخترم نشسته بود. همسرم آزاد شد اما طولي نكشيد كه مجدداً به خاطر خريد و فروش مواد به 20 سال حبس محكوم شد و باز من و دخترم تنها شديم. حالا دخترم 12 ساله بود و همسرم همچنان در زندان به سر مي برد. روزي كه براي پخش مواد بيرون رفته بودم و دخترم به تنهايي در كارگاه بود، فردي شيطان صفت به قصد آزار به وي نزديك مي شود ، دخترم كه دچار روحي درمانده و آزارده شده بود ، دخترم اقدام به خودكشي مي كند. شنيدن خبر مرگ دخترم، كمرم را شكست. كاش به جاي او من مي مردم. ديگر انگيزه اي براي زندگي نداشتم. اين بود كه به خانه پدرم برگشتم در حالي كه آنها اصلاً پذيراي من نبودند و از ديدن من خجالت مي كشيدند اما بايد مي رفتم و انتقام خود را از آنها مي گرفتم. آنها هم بايد در اين بدبختي سهيم مي شدند. در خانه پدرم من سرگرم بدبختي هاي خودم بودم و به كسي كاري نداشتم اما نگاه تحقيرآميز همسايه ها و فاميل آزارم مي داد. امروز وقتي از خانه بيرون آمدم يكي از همسايه ها به چشمانم خيره شده بود. از او پرسيدم آيا آدم نديده اي؟ زن با لحني زننده جواب داد: هرچه فكر مي كنم تو شبيه آدم ها نيستي.
شنيدن اين حرف به مانند پتكي بود كه ناگهان به سرم خورده باشد. از شما خواهش مي كنم به من كمك كنيد و زندگي ام را دوباره به من بازگردانيد. مي خواهم هرطور شده ترك كنم اگر هم نتوانم بميرم.
 
نظر مشاور : 
اعتیاد عبارت از حالتی است که شخص هم از نظر جسمانی و هم از نظر روانی به ماده ای وابستگی پیدا می کند، فرد احتیاج شدید و اجباری به ادامه مصرف همه روزه آن داشته و قادر نیست به میل و اراده خود آن را ترک کند و تحمل او در مقابل مصرف تدریجی دارو بیشتر می شود. عواملی اصلی و کلی در بروز اعتیاد را می توان به موارد زیر تقسیم بندی کرد:
 1-عوامل فردی از قبیل کسب لذت، کنجکاوی، میل به فراموشی برخی از واقعیت، بعضی نقایص جسمانی، پاره ای نگرانی های عصبی و روانی 
2-عوامل خانوادگی از قبیل فقر مادی شدید یا رفاه اقتصادی فراوان ، نزاع های والدین ، انحراف در ارتباط درون گروهی و جرم زایی خانواده. 
خانواده در گرایش افراد به سمت اعتیاد به موادمخدر و همچنین در پیدایش و تداوم آن نقشی اساسی، مهم و بنیادی دارد و برای درمان این عارضه به هیچ وجه نباید روندهای رشد در خانواده را از نظر دور داشت. 
3-عوامل اجتماعی از قبیل در دسترس بودن مواد مخدر، نابرابری های اقتصادی، بیکاری و بحران اقتصادی مشکلات مربوط به شهرنشینی و گسترش آن. در مورد این کیس، با توجه به مصاحبه انجام شده عوامل فقر و محیط زندگی و عدم کنترل والدین بر دوستان و بی توجهی به روابط فرزند و همچنین مسایل اقتصادی بیشترین عوامل بروز این مسئله می باشد. 
اعتياد آسيب اجتماعي دردناكي مي باشد كه با شكل گيري اين آسيب به همراه خود ديگر آسيب ها در يك حلقه تشكيل مي دهد و بعضا ديده شده انقدر فرد را ضعيف و دردمند مي نمايد كه در گرفتاري هاي ديگر نيز فرو مي رود تاثير مواد و بيماري اعتياد نيز بر خانواده انكار ناپذير است . اعتياد معضلي است كه علاوه بر فرد معتاد اطرافيان و به ويژه خانواده ي او را دچار بحران مي كند . فرد معتاد گرايش خود را به خانواده و سرنوشت خانواده از دست مي دهد و اهميتي براي آنها قايل نمي شود . چرا كه تنها به فكر مصرف و رفع وابستگي خود به مواد است . كودكاني كه در خانواده هاي معتاد زندگي مي كنند اغلب وحشت زده هستند و آسيب هاي فراواني را متحمل مي شوند . ممكن است مورد خشونت قرار بگيرند ، دچار استرس پس سانحه شوند و يا با اضطراب و افسردگي دست و پنجه نرم كنند . در خانواده اي كه يكي از اعضاي آن معتاد است قوانين و مقررات جايگاهي و تنها نابساماني و آشفتگي ديده مي شود . اعضاي خانواده بايد با آگاهي از آسيب هايي كه اعتياد بر خانواده وارد مي كن با كمك مشاوره جهت كاهش آسيب ها و يا درمان اعتياد اقدام كنند . 
1592 کلیک ها  یکشنبه, 08 فروردين 1400 00:21
این مورد را ارزیابی کنید
(1 رای)