نامه ۲۴ سال پیش گلستان به کیارستمی

کیارستمی در آن سال فیلم "زندگی و دیگر هیچ" را ساخته بود.

متن نامه گلستان در همان سال‌ها در یک مجله ایرانی منتشر شد.

بخش هایی از آن نامه چنین است:

"وقتی «کلوزاپ» را دیدم... حظ کردم. حظ چندان بود که وقتی به فرخ غفاری، که او هم آنجا بود، می گفتم که این اثر را چگونه می یابم نگاه شک به من انداخت، هر چند او هم از آن بسیار خوشش آمد...

"هر دو فیلم دیگرتان را -"زندگی..." و "خانه دوست..." را هم دیدم. هر سه آفرین می آوردند. این تعریف حتماً از مبالغه نمی آید، هر چند شاید در گوش دیگران، و از آن میان خودتان، که تجربه مرا ندارید، که سال های سال در آرزوی دیدن چیزی که چیز باشد گذاشته باشید و گذشته باشید، بزرگتر گویی و تأکیدی زیادتر از حد به چشم و گوش بیاید. شما شاید این تجربه را ندارید که بعد از سال های سال چشم به راهی، ناگاه در پیش خود، مقابل خود ملتفت شوید که یک گل که تا آن زمان ندیده و نشکفته بود اکنون شکفته است و به حد درست رسیده ست. این حس تنها دوبار در من دمیده بود، این شادی، این دهان بازمانده پیش خوبی و زیبایی. یک بار وقتی نوار صدای فیلم کوچک "گرما" را که با فروغ ساخته بودم از او دیدم. یک بار هم وقتی که خانه سیاه است را به صورت Rush، پیش از بُرش، دیدم و دانستم چه پیش می آید. اما چه روزگار پرت و کوچک و تنگی بود آن سال ها که هی دمادم، گر و گر مزخرفات می دیدیم، مزخرفات می خواندیم، مزخرفات در گوشمان صدا می کرد...

"آینده شما سخت است. یک کاسه شیر پر را باید بی آنکه لپ بزند به پاکی و کمال به آن سوی پل برسانید. از هیچ تعریف و تحسینی، یا فحش و دشنامی خوش یا دردتان نیاید، حتی برای یک لحظه. نه بترس از دست و کار کارشکن ها، و نه امید یا پذیرش داشته باش برای درباغ سبز نشان دادن های هر کس دیگر... نه گول مدح خارجیان را بخور، نه از کلوخ پرانی حقیر حسودان داخلی برنج... اگر در این میانه بد شنیدی و کجی دیدی نگذار حس تلافی و پاسخ ترا بیندازد در چاه فاضلاب... خواستی هم اگر جواب بگویی اجازه نده این جواب دادن بنشیند به جای کار اصلی تو...

"در فیلم های تو نگاه تو جوری ست که می گوید راه تو اینست - آدمی که پیش مسأله ای مانده است. حالا باید نوبت را به دیدن پیچیده بودن مسائل آدم کشاند. بیان ساده مسائل پیچیده. و غم نخور که نمی فهمند، این غم را بخور که اگر فهم نزدشان می بود مجبور می شدی عمیق تر بیاندیشی، و عمیق تر بگویی و بسازی و باشی. حالا از این سربالایی برو بالا. از حد خود علیرغم چسبناکی گِل اطراف فراتر رو و کارت را بکن. محل بهشان نگذار. گولشان بزن تا عادت کنند تا شاید روزی به فهم درآیند. فهم را با این کار دست کم مؤید کن. اینها را هم در عمر خود دیدیم. راهی برای فهم کسانی که در آینده می رسند باز باید کرد، نه رو به پشت نگاه کرد تا سر به حد خفیف محیط فرود آورد. تسلیم توقع جاری نباید شد. توقع تازه بساز. همیشه همین وضع و احتیاج هم بوده ست. ما هم اگر جلو رفتیم در لجن جلو رفتیم، ضد لجن جلو رفتیم. گیر هم اگر کردیم دست کم کمی جلو رفتیم، حتی اگر که مرز و حاشیه برکه لجن به جایش ماند. ما در حد خود، دست کم برای خود، باریکه ای را خشکاندیم- لجن فراوان بود، از آن جدا ماندیم...

"امروزه دیدن آدم در یک محیط کافی نیست. بس کردن به دید و اعتقاد و مردم دیگر از یک محیط و یک زمانه دیگر به هیچ وجه کافی نیست. هیچ آدمی منعکس کننده فقط محیط خود باشد در معنای کامل آدم نیست... غالب ما جز محیط خود چیزی را نمی بینیم اما ببین که این محیط چه بستگی دارد، چه جور زیر تأثیر است، چه قدر در جریان گذشت این زمانه امروز است، آن وقت آن را نشان بده و راهگشایی کن. یا دست کم ببین و نشانش بده..."

انتهای پیام /  راستین آنلاین
1873 کلیک ها  سه شنبه, 12 مرداد 1395 14:37
این مورد را ارزیابی کنید
(1 رای)

نظر دادن

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
از ارسال دیدگاه های نا مرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.
لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.
در غیر این صورت، «راستین آنلاین» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بالا