به گزارش راستین آنلاین، راهول دِسای منتقد سینمایی در یادداشتی در مجله سینمایی «همیار فیلم» در توصیف «خدا نگه دارت باشد» عنوان میکند که اثر به روایتی پنهان شده در سایهی دوران طلایی سینمای بالیوود در بازسازی پیوند خانواده و عشق تبدیل شده است.
«خدا نگه دارت باشد» فیلمی جذاب است؛ به زبان کودکانه سخن میگوید در صورتی که همانند یک بزرگسال میاندیشد. به شکل تکان دهندهای پرسروصدا، گنده گو، خام دستانه و فرومایه است. سر و کلهی همکار همجسنگرای مرد بدون دعوت در شام سالگرد ازدواج یک زوج پیدا میشود، به مرد اظهار علاقه میکند، به آنها مشورت میدهد و بیخبر از همه جا آنها را وامی دارد تا از یکدیگر درخواست طلاق کنند. به طور تقریبی همهی صحنهها ترکیبی از این دو لحن متفاوت است: شوریده سری در شوخ طبعی و ملودرام. شخصیتها همگی یا بامزه یا جدی هستند و هیچ حد وسطی وجود ندارد. اما برای یکبار هم که شده، این نوع زبان منسوخ شده انگار تصادفی انتخاب نشده؛ اثر به روایتی پنهان شده در سایهی دوران طلایی سینمای بالیوود در بازسازی پیوند خانواده و عشق تبدیل شده است. مضامین قدیمی و راه حلها تازه و بدیع هستند.
ازدواج سنگ بنای اصلی اثر
ازدواج سنگ بنای اصلی اثر است؛ البته نه به شکلی که یک مشتاق همیشگی فیلمهای هندی تصور میکند. اثر با یک داستان عاشقانه آغاز میشود که به ازدواج میانجامد. در طول مدت زمان یک نماآهنگ کوتاه، «کوکو» و «نِنا» در کودکی همدیگر را ملاقات، در جوانی عاشقی و در نهایت، به خوبی و خوشی در کنار هم برای همیشه زندگی میکنند؛ نماآهنگ با ژست گرفتن این زوج دوست داشتنی در کنار والدین خوش قیافه و خواهر «کوکو» در شب زفاف آنها پایان میگیرد انگار که قاب عکسی از فیلم سینمایی «گاهی خوشی، گاهی غم» کاران جوهر بازآفرینی شده باشد. در صورتی که بقیه مدت زمان اثر، این قاب عکس بازآفرینی شده را- با تبدیل شدن به یک داستان ازدواج که میکوشد به عشق بیانجامد- واژگون میسازد.
قیاس گفته شده آنچنان که به نظر میرسد بیپایه و اساس نیست. پنج سال بعد از ازدواج آنها، «کوکو» با بازی «وارون داوان» و «نِنا» با بازی «کیارا علی ادوانی» از هم طلاق میخواهند. آنها که زمانی، یک زوج ایده آل در دنیای سینما به شمار میرفتند؛ حالا، یک زوج غمگین در زندگی واقعی هستند. کوکو تلخ مزاج و دلخور است چون آنها برای کسب موقعیت شغلی بلندپروانه «نِنا» در یک شرکت بزرگ به تورنتو نقل مکان کردهاند در صورتی که کوکو فقط دربان ساده یک باشگاه شبانه است.
آنها تصمیم میگیرند در جشن عروسی خواهر کوچکِ کوکو «گینی» با بازی «پراجاکتا کوُلی» به عنوان «یک زوج خوشبخت» شرکت کنند پیش از آنکه فرآیند طلاق را به جریان بیاندازند. بدیهی است بازگشت سرنوشت ساز و بدون مضایقه آنها به خانه در کنار یک خانواده دوست داشتنی درمانی برای درد آنها است و به آنها جهان بینیای میدهد که در جستجویش هستند. اینکه چگونه اتفاق میافتد، بامشقت و این آنچه است که میان «خدا نگه دارت باشد» با دیگر آثار کمدی- درام مرسوم با رویکردی اجتماعی تمایز ایجاد میکند. خانهای که این زوج به آن برمی گردند چنان با چابکی داستان آنها را میرباید و مال خودش میکند که حسی از آرمانزدایی و نه الهام بخشی- حل شدن مشکلات آنها را در معرض خطر قرار میدهد.
کوکو خودش را به طور کامل آماده کرده تا با پدرش «بیم» درباره طلاق در شرف وقوع خودش سخن بگوید که درمی یابد بیم در حال برنامه ریزی برای ترک همسرش، «گیتا» بعد از سی و پنج سال زندگی مشترک است. او نمیتواند موضوع طلاق والدینش را هضم کند. نیمه ابتدایی اثر، در قریب به اتفاق لحظهها در بازی و سرگرمی خلاصه میشود؛ کوکو و برادر زن او «گورپیت» با بازی «مانیش پائول پُرشر و شور» با پروراندن ایدههای احمقانه در سر میکوشد تا «عشق جوانی» را از سر پدر پیرانه سر «کوکو» بیاندازد زیرا آنها گمان میکنند که این فقط یک بحران میانسالی ساده است. بر خلاف بخش انتهایی اثر که تقابلهای دشوار شخصیتها با یکدیگر، کاهش چشمگیر انجام اعمال سرخوشانه از سوی شخصیتها و به طور شگفت انگیزی، لحن بالغانه گفتگوها و روایت را برجسته میکند؛ زمانی که کشمکشهای مرتبط به نگاههای جنسیتی و شکاف بین نسلها در اولویت قرار داده میشود.
والدِ مشکل دار کلیشه آشنا
والدِ مشکل دار کلیشهی آشنایی در جریان اصلی فیلمهای هندی نیست و نمونههای اندکی وجود دارد به ویژه وقتی که لحن اثر در برابر منفکسازی اخلاقی شخصیت مورد اشاره بین قهرمان و ضدقهرمان مقاومت میکند. در پس لایههای زمخت سروصداهای الکی اثر، فیلمنامه ژرف نگرانه است. به طور مثال: بخشی که خواهر و برادر، «کوکو» و «گینی» به طور ناخودآگاه در تلاش برای تقلید از الگوی والدین خودشان در ازدواج هستند. گینی همانند آنها، به یک ازدواج ترتیب داده شده از سوی خانوادهها رضایت میدهد و کوکو، آماده خاتمه دادن به ازدواج خودش است که با عشق آغاز شده چون او احساس میکند آنچه در زندگی پدر و مادرش وجود دارد در زندگی آنها نیست.
او در خانهای مردسالار بزرگ شده است که به طور طعنهآمیزی در تضاد با نقش وی در رابطه زناشویی خودش است. از دیگر نکات مورد علاقه من در «خدا نگه دارت باشد» اینکه زنان در اثر از اینکه به عنوان شخصیتهایی زرنگ و سرخوش پذیرفته شوند طفره میروند. «گیتا» و «نِنا» هر دو با آسودگی خاطر گذران زندگی میکنند در صورتی که شریکهای زندگی آنها مشغول منحرفسازی درام از مسیر اصلی با شوخ طبعیهایشان هستند تا هیچکس متوجه ناهنجاریهای اخلاقی آنها نشود.
عملکرد بازیگران ضعف فیلمنامه را میپوشانند
من معتقدم که عملکرد بازیگران «خدا نگه دارت باشد» ضعف فیلمنامه اثر را میپوشانند. هیچ ستارهای در سینما، مثل آنیل کاپور با چنین وقاری و سرخوشانه پا به سن نگذاشته است. این احساس به آدم دست میدهد که وی در حال لذت بردن از این فرآیند اختراع مجدد رابطه بین بازیگری و پوچی گرفتارآمده پس از سالها ایفای نقشهای گوناگون است؛ قریب به اتفاق نقشهای او در سالیان اخیر، به نظر میرسد که نسخههای شخصیسازی شدهای از خودش هستند. به عنوان پدری که احساس میکند از آنچه باید باشد جوانتر است، کاپور به لحاظ فنی شخصیت منفی «خدا نگه دارت باشد» است.
«بیم» در اینجا، نسخه گسترش یافته شخصیت «کَمال مِهرا» مبتلا به مشکل قلبی در فیلم سینمایی «بگذار قلب بتپد» فرهان اختر است با این تفاوت که در اینجا، سلاحش کُمِدی است. انتخاب جالب توجهی است زیرا کمدی تنها تبدیل به یک لنز دوربین فیلمبرداری برای مشاهده نمیشود و علاوه بر این، بسان آینهای میماند برای تماشاگرانی که شخصیت «بیم» را به تماشا مینشینند. ممکن است یک نفر مخالفت کند و بگوید «بیم» یک آدم بامزه است با تاکید بر ارجاع به نحوهی گفتار آزاردهندهی او که منجر به کم اهمیت جلوه داده شدن جذابیت او به واسطهی آنچه که واقعا هست میشود: یک شریک زندگی سوء استفاده گر، خودخواه و نیرنگ باز. گرچه اثر آنچنان در بند قضاوت کنشهای او نیست به قدری که سعی در مخاطب قراردهی تماشاگران دارد.
هنگامی که کاپور تماشاگران را یک صحنه در میان میخنداند یادآور این نکته است که چگونه فیلمهای سینمایی از لحاظ فرهنگی تماشاچیان را شرطی کردهاند که شایستگیهای اخلاقی و شغلی یک مرد با فریبندگی، ابهت و سبک سریهای او اشتباه گرفته شود. شاید سرگرم کننده باشد در عین حال که زنگ خطری برای صنعت سرگرمی است. در لحظات ابتدایی، تماشاگران مشاهده میکنند «بیم» درباره میزان توقع اندکی که از پسرش داشته است جوک تعریف میکند بدین شکل که او تقریبا به کوکو افتخار میکند دربان ساده یک باشگاه شبانه است؛ یک اشاره سر به نشانه رضایت به دیالوگ «آنوپام کِر» در فیلم سینمایی «داماد عاشق عروس را میبرد» آدیتیا چوپرا محصول سال ۱۹۹۵ تکان میدهد در آنجا که میگوید: «تو موفق شدی در لندن شکست بخوری!».
محبوبترین اثر سینمای کلاسیک بالیوود که این نقطه نظر را اشاعه میدهد که مردان فقط هنگامی که بامزه یا خشمگین هستند حق با آنها است.
«بیم» را سخت میشود دوست نداشت
اکثر بازیگران شاید برای اینکه نقش مَستهای یاوه گو درباره «همسران حوصله سربر» را درست از آب دربیاورند وقتی در یک باشگاه شبانه مشغول رقص و شادی هستند بدون اینکه توهینآمیز به نظر برسد با چالش مواجه شوند. اما جاذبه خدادادی آنیل کاپور «بیم» را تبدیل به مردی میکند که سخت میشود دوست نداشت به صورتی که تماشاگران احساس میکنند برای دوست داشتن او مستحق سرزنش هستند. برخلاف اکثر فیلمهای پدرسالارانه، «بیم» منحنی رستگاری شخصیت را به طور کامل طی نمیکند و در این مسئله، اثر با تماشاگر روراست است که تا چه میزان دوست دارد دنباله روی او باشد. همچنین، به فیلم اجازه میدهد که به جای یک پایانبندی، دو پایانبندی داشته باشد: ۱- نماآهنگ در جشن عروسی و اینکه اینگونه آثار در زمانه خودشان چگونه به اتمام میرسیدند و۲- در فرودگاه و اینکه چگونه زندگی تمایل به آغازی دوباره دارد.
نیتو کاپور در نقش «گیتا»، پادزهری برای تمام همسران همیشه در رنج و صبور به تصویر کشیده شده در فیلمهای قدیمیتر است. نوع خاصی از حس آگاهی و بصیرت در چهرهی او به ویژه در بخش انتهایی اثر به چشم میخورد که به فیلم اجازه میدهد تا بر وابستگی اجتماعی تحمیل شده فائق آید. ضعف گیتا به دست او تبدیل به نقطه قوت او میشود. بخشی از قریب به اتفاق همه لحظات روان پالشی اثر از توانایی او در بزرگتر بودن از لحاظ شخصیتی در مواجهه با بحران به وجود میآید. همپوشانی او به ویژه در مقابل کیارا ادوانی چشم نواز است زیرا آنها دو زنی هستند که پیام شخصیتهای خودشان را از طریق گفتگو، مصالحه و ارتباط گیری با هم منتقل میکنند بدین صورت که هر ازدواجی نیاز ندارد حتما یک داستان عاشقانه داشته باشد. اینکه داستانهایی مربوط به اعتماد و احترام هم وجود دارند. اَدوانی توانسته است با بازی در نقش زنهای قهرمان داستان به سبک فیلمهای قدیمی اسم و رسمی برای خودش دست و پا کند از اینرو، تماشای او به عنوان نقش اصلی در یک روایت معاصر لذتبخش است.
او نیز همچون دیپیکا پادوکون، دست به گریهی عالیای دارد؛ برای یک شخصیت مصمم خیلی آسان است که اشکهایش را جیرهبندی کند برای پسربچهای که با او ازدواج کرده. در حین مرافعه نفسگیر «نِنا» با کوکو، آنچنان لرزشی در صدای او به وجود میآید که شنیدن «ببخشید» زیر لبیاش در پایان، نزدیک است قلب آدم را بشکند.
«خدا نگه دارت باشد» گاهی خام دستانه و گاهی هوشمندانه
نقش آفرینی «وارون داوان» در اینجا، برای من اندکی تداعی کننده بازی او در «اُکتُبر» است. کوکو آنقدر تصویر نادرستی از مردانگی دارد که در والدین خویش به کندوکاو میپردازد تا دلیلی به دست بیاورد و شکست خودش را توجیه کند. داوان به خوبی طغیان میکند و تماشای کوکو، همانند تماشای کودکی است که بزرگترها را سرزنش میکند برای اینکه موقع اجابت مزاج او را همراهی نمیکنند. کشف حقیقت درباره پدرش، وی را مجبور میکند که با حقیقت زندگی زناشویی خودش روبرو شود. او در چند نما با سراسیمگی و بر اثر یک اتفاق از خواب بیدار میشود زیرا این سفر برای از خواب غفلت بیدار شدن او است و داوان متعهدانه به ایفای نقش کم هوشترین عضو خانواده میپردازد. به او مینگرید و برای شما باورپذیر است که شخصی مثل «کوکو» بکوشد تا پدرش با همخوابگی با زنی دیگر، «شفا» پیدا کند. شما همینطور باور میکنید که از سر دستپاچگی و هراسانی، فکری از خودش نداشته باشد.
شاید بزرگترین نقطه قوت به یاد ماندنی «خدا نگه دارت باشد» این است که گاهی خام دستانه و گاهی هوشمندانه، یک نسل را از مسئولیت زندگی کردن به جای نسلی دیگر میرهاند.