به گزارش راستین آنلاین،مهراد بزرگ به ارزش واژگان سترگ به درستی پی برده بود آن را با چنان حمیتی ادا می کرد که بر روح و جان مخاطب آرام می گرفت. به راستی که فرهاد معاصر از آتش فرسایش دوران ها در امان است و ترانه های ماندگارش همیشه مخاطبان را به اوج می برند.حتی اگر شیفته تحریرهای سنتی باشی، حتی اگر به رپ های معاصر الوده شده باشی، حتی اگر موسیقی هنر مورد علاقه ات نباشد و به سان کوچه بازاری ها هر چه پیش آمد خوشاید را گوش کنی؛ باز هم متن شعرها و حنجره فرهاد تو را به اندیشه وا می دارد. اندیشه درباره دوران و اعصار. درباره آینه ها و سقف های عاشقانه.
تامل درباره جمعه ها و این چه سرنوشتی است که از غم و اندوه سرشار از لذت می شویم. اندیشه درباره وقایع اتفاقیه. کافیست به صورت اتفاقی در معرض روزهای هفته اش قرار بگیری. واژگان در اعماق روح و جانت نفوذ می کنند و به اعجاز ترانه ایمان می آوری. وه که چه توصیف مانایی از این جمعه های ما دارد.
داره از ابر سیا خون می چکه
جمعه ها خون جای بارون می چکه
عمر جمعه به هزار سال می رسه
آدم از دست خودش خسته می شه
با لبای بسته فریاد می كنه
فرهاد مهراد یکی از بی تکرارترین آوازه خوانان معاصر است. او نگرش عمیقی در زمینه انتخاب متن ترانه ها و تصنیف ها داشت و با زیرکی آنها را با شیوه کلامش همسان می ساخت. فرهاد در میان مخاطبان عامی بیشتر به دلیل حجم اعجاز انگیز صدایش در فرازها شناخته شده است. در حالی که در فرودهای ترانه هم از لطافت و انعطاف پذیری گوش نوازی بهره برده است. به همین دلیل بود که مهراد به فصل مشترکی برای همه گروه های جامعه بدل شد و هیچ کس از آوردگاه منحصر به فرد او با دست های خالی بیرون نرفت. در بسیاری موارد فرهاد در حقیقت همان حنجره خسته و خشم آلود و آزرده جامعه است که از نابسامانی ها به ستوه امده و در پناه موسیقی و ادبیات و فرهنگ و هنر اعتراض می کند. حتی اگر به بن مایه های شعر فرهاد هم پی نبرده باشیم، باز هم تسلسل واژگانش آن قدر جذاب و عمیق است که برای بارها و بارها ارزش شنیدن داشته باشد. به ویژه وقتی که با آن صدای بم آلود عاشقانه می خواند و عاشقانه فریاد می کشد. ترانه ماندگار سقف یکی از اوج های بی بدیل و تکرار نشدنی اش است و خواهد ماند. وه که نوشتن از فرهاد مثل کوه کندن است.
سقفی اندازه ی قلب من و تو
واسه لمس تپش دلواپسی
برای شرم لطیف آئینه ها
واسه پیچیدن بوی اطلسی
زیر این سقف با تو از گل
از شب و ستاره می گم
از تو و از خواستن تو
میگم و دوباره می گم
شاید قصه پردازی در ترانه با فرهاد مهراد به کمال خودش رسیده باشد. او به سان قصه گویی متبحر و با دست یازی به واژگان آهنگین شروع به قصه گفتن می کند. داستان هایش را با شیب ملایمی کلید زده و رفته رفته به اوج می رسد. سطرها و قافیه هایش سرشار از ابهام و ایهام و صنعت ها و آرایه های ادبی و موسیقیایی است و هر کس به اندازه قوای ذهنی و قریحه ادبی و غریزه زیبا شناسی اش از آن بهره می برد. شیوه ادای متون آهنگین هم به وسعت سرزمین واژه ها کمک می کنند تا مخاطب با محصول چند وجهی و پر جاذبه ای روبرو باشد. او از یک سو سرگرم شنیدن قصه است و از سوی دیگر با کلامی پررنگ به سرزمین رویاها پا می گذارد. تصویر سازی های واژگانی و صوت موسیقی و حنجره مهراد آن چنان مخاطب را در کوچه پس کوچه های داستان سرگردان می کنند که زمان سه دقیقه ای آهنگ برایش به وسعت یک سال می رسد. وقتی سرگرم روایت کوچه شبانه است، پا به پای ترانه سرا و آوازاه خوان به کوچه های کاه گلی می رویم که مردمانی دل مرده در خود دارد. وه که نوشتن از فرهاد مثل کوه کندن است.
از صدا افتاده تار و کمونچه
مرده می برن کوچه به کوچه
نگاه کن مرده ها به مرده نمیرن
حتی به شمع جون سپرده نمیرن
شکل فانوسییَن که اگه خاموشه
واسه نفت نیست هنوز
یه عالم نفت توشه
همه این ها تنها گوشه ای از حمیت های هنری فرهاد موسیقی ایران هستند. کارنامه حرفه ای او دارای چنان زوایای پنهانی هست که برای رمز گشایی اش باید اساتید موسیقی و فلسه و معنی را به مدد طلبید و به رشادت های ادبی ترانه سرا و اوازه خوان اندکی اشراف یافت. این یک حقیقت ناگوار است که موسیقی ایران تا به امروز نتوانسته جانشین های شایسته ای برای اساتید و اسطوره هایش بیابد و ذره ای از حماسه های آنان را تکرار کند. گروهی از شبهه هنرمندان(!) آن سوی مرزها به بازخوانی شاهکارهایی نظیر ان چه مهراد خوانده بود روی آوردند و این عمل مذموم بیشتر به یک تجاوز شنیع ادبی و موسیقیایی شباهت داشت.
از سوی دیگر با این پرسش مواجهیم که قرقاولان موسیقی امروز که بلیط های کنسرت هایشان در چشم بر هم زدنی تمام می شود تا چه اندازه در تاریخ موسیقی ایران ماندگارند؟ آیا نسل های آتی همچنان اشعار آنها را زمزمه خواهد کرد؟ آیا آنها می توانند نقشی در تکامل موسیقی ایران داشته باشند و آن را از تجاوز اصوات الوده زیر زمینی که بی مهابانه دشنام را وارد ترانه می کنند مصون دارند؟ تکلیف سلیقه نسل های نو و آلودگی هایی که در معرضش هستند چه خواهد شد؟ تا چه اندازه موسیقی ایران توانسته است نقش فاخری در بهبود حال جامعه ایران بر جای گذارد؟
به نظر می رسد که فرهاد مهراد و دیگر اساتید هنری ایران بی تکرار و بی تکرار خواهند ماند و روند موسیقیایی وطن چنانچه سودای تکامل در سر می پروراند باید خرق عادت پیشه کرده و در مسیر صوابی قدم بردارد. مسیری که در پناه هنر بتوان به جامعه ادای دین کرد و دردهای انها را در قالب وزن های ادبی گنجاند. شاید اصلی ترین رسالت هنر در برهه معاصر همین باشد. وه که نوشتن از فرهاد مثل کوه کندن است.
درباره مهراد
فرهاد مهراد خواننده موسیقی پاپ ۲۹ دیماه ۱۳۲۲ در تهران متولد شد.پدرش رضا مهراد، کاردار ایران در کشورهای عربی بود. فرهاد تا ۸ سالگی که به همراه خانواده به تهران بازگشت در عراق زندگی میکرد.برادر بزرگ فرهاد ویولن مینواخت. یکی از دوستان برادرش متوجه علاقهٔ فرهاد به موسیقی میشود و از خانواده فرهاد میخواهد که سازی برای او تهیه کنند. با اصرار برادرش یک ویولنسل برای او تهیه میکنند و تمرینات فرهاد آغاز میشود. ولی عمر تمرینات ویولنسل از ۳ جلسه فراتر نرفت.بعد از ترک تحصیل در کلاس یازدهم با یک گروه نوازندهٔ آشنا میشود و با استفاده از سازهای آنان به صورت تجربی نواختن را میآموزد و مدتی بعد به عنوان نوازندهٔ گیتار در همان گروه شروع به فعالیت میکند. فرهاد دو سال نیز به انگلستان رفت و در آنجا با موسیقی پاپ آن سالهای انگلستان آشنا شد.پس از بازگشت به ایران فرهاد اولین اجرای موسیقی خود را در خیابان ایرانشهر تهران اجرا کرد. سپس به اجرای برنامه در رستوران کوچینی ادامه داد. در این دوران به خواندن آوازهایی از گروههای معروف موسیقی آن زمان از جمله بیتلها، پریسلی، و ریچارلز میپرداخت.در همین دوره ترانهٔ «اگه شانس داشتیم» را برای دوبلهٔ فیلم بانوی زیبا خواند که در فیلم استفاده شد.در ۱۳۴۸ فرهاد برای ترانهٔ «مرد تنها» در فیلم رضا موتوری به کارگردانی مسعود کیمیایی آواز خواند. این ترانه در سال ۱۳۴۹ همزمان با اکران فیلم به شکل صفحهٔ موسیقی منتشر شد. در ۱۳۵۰ ترانهٔ «جمعه» را برای فیلم خداحافظ رفیق به کارگردانی امیر نادری، در ۱۳۵۱ ترانهٔ «خسته» را برای فیلم زنجیری و در ۱۳۵۶ ترانهٔ «سقف» را برای فیلم ماهیها در خاک میمیرند خواند.در همین سالها (اوایل دههٔ ۱۳۵۰) فرهاد با دختری به نام مونیکا آشنا شد و با او ازدواج کرد اما سرانجام این ازدواج جدایی بود. بعدها یعنی در اواخر همین دهه فرهاد با پوران گلفام ازدواج و تا پایان عمر با او زندگی کرد.
تا سال ۱۳۵۷ و انقلاب اسلامی کنسرتهای فراوانی داد. در بهمن ۱۳۵۷ همزمان با انقلاب ترانه معروفش «وحدت» یا همان والا محمد (ص) را ضبط کرد.پس از انقلاب در ۱۳۶۹ آلبوم خواب در بیداری را منتشر کرد که چند ترانه فارسی و چند ترانه انگلیسی داشت. در این نوار فرهاد پیانو هم مینواخت و بعضی از آهنگها را هم خود ساخته بود. در ۱۳۷۴ نیز اولین کنسرت بعد از انقلابش را در کلن اجرا کرد.در ۱۳۷۶ آلبوم وحدت او نیز منتشر شد که شامل ترانههای دهه ۱۳۵۰ او بود. در ۱۳۷۷ توانست در هتل شرق تهران کنسرت اجرا کند و آلبوم برف را نیز منتشر کرد.پس از انتشار آلبوم «برف»، فرهاد درصدد تهیه آلبومی با نام «آمین» بود که ترانههایی از کشورها و زبانهای مختلف را در بر میگرفت. اما از مهرماه ۱۳۷۹ بیماری او جدی شد. فرهاد به بیماری هپاتیت سی مبتلا بود و در نتیجه عوارض کبدی ناشی از آن در خرداد ۱۳۸۱ برای درمان به لیل در فرانسه رفت و در ۹ شهریور همان سال پس از مدتی اغما در بیمارستان، در سن ۵۹ سالگی درگذشت و در ۱۳ شهریور در گورستان تیه در پاریس دفن شد. پس از درگذشت فرهاد، مجموعه آثار او از سوی موسسه نشر موسیقی نیداود و فیلم مستندی از او منتشر شد.بعد از مرگ فرهاد خانواده او به همراه وکیلش در کنار راه اندازی خانه فرهاد و فراخوان برگزاری جشنواره آهنگسازی با مدیریت فریدون شهبازیان به شکایت از صدا و سیما بابت پخش غیر مجاز آثارش اقدام کردند.
مرکز موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در ۱۱ شهریور ۱۳۸۱ درگذشت او را طی یادداشتی تسلیت گفت. متن یادداشت به شرح زیر بود: «فرهاد، هنرمند موسیقی ایران که با تحمّل یک دوره بیماری دار فانی را وداع گفت، یقیناً از جمله هنرمندانی است که تاریخ موسیقی ایران نام او را در شمار روشنگران اجتماعی ایران جای خواهد داد. صدای او با سرود «وحدت» برای مردم ایران جاودانه است، آنگاه که مردم به دنبال یک ناجی برای روح و جسم خویش به سوی معرفت با شیفتگی تمام میشتافتند، او «محمد» را برای مردم خویش والامقام معرفی کرد. نامش و یادش جاودان. ضایعه درگذشت وی را به جامعه هنری ایران به ویژه جامعه موسیقی کشور تسلیت عرض نموده و از خداوند شادی روح او و بقای عمر بازماندگان را خواستاریم.»