اگر دهه نخست پس از انقلاب – یعنی از بهمن 57 تا پایان جنگ تحمیلی و با اندکی رواداری تا درگذشت امام خمینی (ره) – یک فصل با ویژگی های متمایز فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و حتی ادبی و زبانی و روانشناختی نسبت به پیش از انقلاب بود و اگر دوران هشت ساله ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی نیز، خواسته و ناخواسته اما به واقع فصل دگردیسی و از این پهلو به آن پهلو شدن و پوست انداختن تدریجی کالبد و تحویل زیرپوستی در لایه بندی اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی جامعه و برکشیدن «نشاء طبقات جدید» - کم یا بیش کامیاب یا ناکام – شد و نوعی بازتعریف در مناسبات درونی ساختار و هرم قدرت بود و اگر دوم خرداد 76 و دوره ریاست جمهوری سید محمد خاتمی، برهه ای بحرانی شبیه دوران «بلوغ جوانی» بود.
اینک که از پس دوران محمود احمدی نژاد از فراز چالش ها و کشمکش های رقابت سیاسی به آن دوره می نگریم، به آسانی و روشنی در می یابیم که نه تنها به لحاظ «ریخت شناسی اجتماعی و فرهنگی» بلکه عمدتا به اتکای برخی دگردیسی های معنادار در بنیان های ارزشی و نگرشی، دست کم در بخش هایی از عرصه عمومی – هم در گستره جامعه و هم در سرای دولت به مفهوم عام آن – و نیز نوعی راز آلودگی و شورش زیرپوستی در مناسبات قدرت، این قابلیت را دارد که همچون دوره حکمرانی هر چند مستعجل «سلسله تک پادشاه» در تاریخ ایران مورد توجه و واکاوی قرار گیرد؛ سلسله ای که به گمان این قلم، شباهت و این همانی شکلی و محتوایی بسیار با خرده حکمرانی «فرقه ای مذهبی» در سنت و خاطره تاریخی ایرانیان داشته و دارد که نمونه اش را در «الگوی حسن صباح و فرقه اسماعیلی مسلک» او در گستره ای به مرکزیت قلعه الموت از سر گذرانده است تاریخ این سرزمین!
اینک اما در مجال کوتاه این نوشتار قرار است تنها به وجه و وجهه فرهنگی دوره محمود احمدی نژاد بپردازم.
فرهنگ یا نافرهنگ یا «پادفرهنگ»؟
اگر فرهنگ در عام ترین تعریف و توصیف، مجموعه و منظومه ای باشد سپهرگونه شامل داشته ها و خواسته های ذهنی (درونی) و ارزش ها و بینش ها و باورها و زیرساخت های اندیشگی و احساسی و هنجاری و رفتاری و نیز شکل و محتوای زبانی همه اینها در گستره یک جامعه یا جماعت (society/community) نخستین پرسش این است که آیا در دولت محمود احمدی نژاد از چیزی به نام «دیدگاه فرهنگی» می توان سراغ گرفت؟ پاسخ این قلم به چنین پرسشی «آری» است اما، به گمان من دیدگاه فرهنگی احمدی نژادی نه «فرهنگ» بلکه «نافرهنگ» و حتی «پادفرهنگ» است. مفهوم سرراست و بی پرده این نام یا صفت ها، «بی فرهنگ» بودن نیست بلکه آشکارترین عارضه اش دچار شدن جامعه به وضعیتی از جنس بحران هویت فرهنگی است، چیزی از جنس بی هنجاری یا «آنومی»!
می دانیم که بنیان و جان مایه دیدگاه های احمدی نژاد در همه عرصه های اعتقادی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و حتی زبانی بر اصالت «نفی موجود برای انکار اصل وجود» استوار بوده، پس دیدگاه فرهنگی وی را می توان در واقع، تجلی گاه منظومه ای در هم بر هم دانست که لازمه اش، «نافرهنگ» گستری در عرصه عمومی جامعه است. این است راز و رمز واگشایی گاوصندوق سر به مهر «پارادوکس های نگره فرهنگی احمدی نژاد» که در آن دوقلوهای به هم چسبیده ای همچون «بنیادگرایی دینی و باستان گرایی ایرانی» می گنجد، «موعودگرایی و مهدویت مأبی، کنار پراگماتیسم لیبرال نما»ی جانبداری از آزادی حضور بانوان در ورزشگاه ها هنگام برگزاری مسابقات مردانه و از این دست قرار دارد.
«پادفرهنگ» احمدی نژادی با چه مشخصه هایی شناخته می شود؟
1. عوامگرایی آکادمیک:
«آقای دکتر، مردی از جنس مردم»، این نخستین و شاخص ترین کلیشه آشکار شخصیت و نگره فرهنگی محمود احمدی نژاد بود که از همان روزهای آغازین برگزیده شدنش از سوی دومین شورای شهر تهران به عنوان شهردار پایتخت ایران، به ویژه به یاری بی دریغ هم اندیشان فکری و همراهان سیاسی اش در رسانه ملی بر ذهن و زبان افکار عمومی، جاری و دوانده شد و البته در دوران ریاست جمهوری اش به قواره یک «قابوسنامه» در ادبیات سرشار از واژه ها و کنایه های گفتاری و حتی زبان بدنی او نمود پیدا کرد.
2. موعودگرایی و مهدویت مآبی منهای روحانیت:
دومین کلیشه برجسته و پایدار در «پادفرهنگ» احمدی نژادی، تاکید و اصرار بر نوعی «مهدویت گرایی اغراق گونه و داعیه دارانه» از موضع القای نوعی ارتباط معنایی و حتی هدایتمندانه با امام غایب (عج) بوده است.
نکته مهم و حساسیت برانگیز در نگرش «موعودگرا و مهدویت مآب» احمدی نژاد، برداشت ها، اظهارنظرها و داعیه های رازآلود و گاه گزافه گویانه و مخالف با سنت رایج در میان روحانیت شیعه پیرامون باورهای دینی و مذهبی و چند و چون مقوله ارتباط با امام غایب (عج) بود. انگاری با نوعی فرقه خاص و متفاوت مذهبی موجه شده باشند! سایه «موعودگرایی احمدی نژادی» بسی فراتر از عرصه های اعتقادی و حتی فرهنگی بر نظام سیاست گذاری و برنامه ریزی و تصمیم گیری های دولت و انتخاب همکاران او سنگینی می کرد.
3. درویش مآبی و خرقه پوشی:
در منظومه اعتقادی و فکری و نافرهنگی جریان احمدی نژاد، رابطه مرید و مرادی جایگاه مهم و انکارناپذیری داشته است. نوع رفتار او از آغاز انتخاب همکاران و شکل گیری کابینه و عهدنامه یا سوگندنامه وفاداری آنان و به ویژه برخورد آمرانه و بی چون و چرا و تمکین طلب او با مدیران زیرمجموعه اش، فراتر از روابط متعارف سلسله مراتب اداری، و برکناری های آنی و پی در پی آنان که چنین رویکردی را بر نمی تافتند، حکایت از تلقی «رابطه مرید و مرادی» در یک حلقه درویش مآب و خرقه پوش دارد.
در «پادفرهنگ» احمدی نژادی، جایی برای ناهمراهی یا پرسش و تحفظ و ملاحظه از هر موضعی که باشد، نیست. دستور را باید همچون «نظر مولا و مراد» جامه عمل پوشاند زیرا که خیر و مصلحت در آن است و بس! معلوم است که پشتوانه و نیروگاه اصلی چنین ولتاژی، همان ویژگی موعودگرایی و داعیه عنایت ویژه از سوی امام غایب (ع) است! فراموش نکرده ایم که محمود احمدی نژاد هنگام اعلام آغاز پرداخت یارانه نقدی به شهروندان، از چه تعبیری استفاده کرد. گویی وجوه پرداختی را از ناحیه مقدسه دریافت کرده است!
4. آلیاژ بنیادگرایی و باستان گرایی:
پادفرهنگ احمدی نژادی یک عنصر آلیاژگونه مکانیکی و ناچسب دارد که از دو عنصر بنیادگرایی دینی و باستان گرایی به اصطلاح ملی تشکیل شده است. هدف این آلیاژ لابد صید همزمان ماهی خاویاری و صدف دریایی بوده است؛ اما از قضا برعکس، مشکل این آلیاژ باورناپذیری آن از سوی هر دو بخش بنیادگرا و ملی گراست. متاسفانه اما به هر حال بخش گسترده ای از منابع کشور در چنین رویکردی از عرصه تلاش به ظاهر فرهنگی، هزینه شده است.
5. فیگوراتیسم فرهنگی و هنری و رسانه ای:
پادفرهنگ احمدی نژادی درست برخلاف ذات بنیادگرا و بسته و بی پرنسیب و برخوردار از همه ویژگی های پیش گفته، می کوشد با ظاهری بزک کرده و جذاب و روادارنما جلوه کند. این است که به رغم همه تنگناها و محدودیت سازی ها و خانه نشین کردن های بسیاری از تولیدکنندگان آثار خلاقه فرهنگی و هنری و رسانه ای، گاه در مقام شعار و نمایش و ادعا و حتی دفاع موردی از یک اثر یا اقدام یا موضع آزادمنشانه فرهنگی و هنری و رسانه ای، نوعی لیبرال مآبی در این قلمرو – فرهنگ عمومی یا فرهنگ به مفهوم خاص – را به نمایش می گذارد.
به گمان این قلم، مهم ترین و البته ساده ترین شیوه برای سنجش دیدگاه فرهنگی احمدی نژاد – که من از آن به عنوان «نافرهنگ» یا «پادفرهنگ» یاد کرده ام – این است که به خاطر آوریم که در کارنامه فرهنگی دوران احمدی نژاد تقریبا هیچ اثر یا تلاش فرهنگی، هنری، رسانه ای شاخص و برجسته و افتخارآمیز که حاصل نقش آفرینی دولت او باشد – و نه محصول تلاش توانفرسای تولیدکنندگان مستقل آثار خلاقه – سراغ نداریم. این نوشته بر آن است که در نگره فرهنگی احمدی نژاد سخن از باز یا بسته بودن فضا، خارج از موضوع است. سخن اصلی، نافرهنگی است و هژمونی نوعی مناسک «فرقه حلقوی» یا خرقه پوشی نوین. همین!