میگویند برای بعضی آدمها تصور مرگ و رفتنشان غیرممکن است. این اتفاقی است که شاید این روزها برای فرهنگ ایران زنگ خطرش بیش از هر زمان دیگری به صدا درآمده است. نگران ازدسترفتن شجریان هستیم، نگران اینکه دیگر اجرائی به کارگردانی بیضایی را بر صحنههای تئاتر نبینیم؛ همانطور که دیگر نمیتوانیم شاهد اثر جدیدی از کیارستمی باشیم. با وجود انتشار اخبار بیماری استاد مسلم سینما، تصور رفتن ایشان چنان دور از انتظار بود که هنوز پس از چند روز اطلاعات دقیق درباره چگونگی مرگشان منتشر نشده است. هنوز نمیدانیم در پاریس و در منزل در حال استراحت بودند و به دلیل آمبولی یا سکته درگذشتند یا در بیمارستان. بلافاصله چند نفر از خانه سینما و دوستانشان به پاریس سفر کردند. روزنامهها اکثرا چاپ دو رفتند با عکسی از کیارستمی و تیترهایی که با دو فیلم «خانه دوست کجاست» و «طعم گیلاس» ساخته شده بود. اما از همان لحظات اول هجمه شدیدی به پزشکان شد و کمپین اشتباهات پزشکی آغاز به کار کرد که در کمتر از سه روز دوهزارو ٥٠٠ نفر عضو شدند و انواع تجربههای ناخوشایند خود از اشتباهات پزشکی را مطرح کردند.
اما شگفتآور اینکه در مقام یک روزنامهنگار هر بار و پس از رفتن یک بزرگ، با شگفتیهای تازهای روبهرو میشویم که به یادمان میآورد میتوانیم بگوییم در دوره عجیبی زندگی میکنیم.
دورهای که استفاده از کلمات میانمایگی به وفور یافت میشود، اما اگر از کسی بپرسیم معنی این کلمه چیست، تعریفی از آن ندارد و حتی شاید خودش هم مصداق این کلمه باشد. هر کسی میخواهد که خود را صاحبعزاتر نشان دهد و دیگران را از کنش جمعی، عزای گروهی و حسرت فراوان دور کند. عده دیگری هم هستند که با عکسی و یاد و خاطرهای از «کارگردان صاحبسبک»، میخواهند خود را به دیگران معرفی کنند و عدهای شروع به انشانویسی در شبکههای مجازی میکنند. هرکس به نوعی میخواهد در این اتفاق شریک باشد، عدهای از دلواپسان همانند کاری که پس از مرگ «حبیب» خواننده انجام دادند، این بار هم انجام دادند و نامه سال ٨٤ کیارستمی را که در لزوم رأیدادن به هاشمیرفسنجانی و تأکید بر تسلطنیافتن احمدینژاد در اداره امور بود، بهنفع خود مصادره میکنند و با چند جمله آن سعی میکنند به قلب ماجرا بپردازند. هرچند در این یک مورد فقط هشت سال از ماجرا گذشته بود و هنوز آن انتخابات در ذهنها بود و این بار نشد.
دوستداران فرهنگ چپ که یکبار در کتاب «پاریس - تهران» با مراد فرهادپور که حتی آثار کیارستمی را کامل ندیده بود، به مصاحبه پرداخته بودند، سعی میکنند دوباره همان ادعاهای خود را تکرار کنند که میشود به مطالبی که در همان زمان مانی حقیقی و علیاصغر سیدآبادی و... در هفتهنامه شهروند نوشتند ارجاعشان داد و اما شگفتی پایانی تعجب از رفتار صاحبان جایگاه بود که میخواستند با توجهنکردن و اهمیتندادن به کیارستمی خود را متفاوت نشان دهند. در روزگاری هستیم که صحت و سقم نامه حبیب، عکس یک روزنامههای اصلاحطلب میشود، اما شاید در چند روز آینده تنها سهمی که برای کیارستمی در نظر گرفته شود؛ عکس آخرین بدرود با او از جلوی ساختمان کانون پرورش فکری باشد. در روزی که هنرمندان درخواست بدرقهای آرام و بدون سلفی با چهرهها را کردهاند؛ روزی بدون موبایل، شاید امروز همهچیز متفاوت باشد.
روزنامه شرق شماره ۲۶۲۶ - ۱۳۹۵ يکشنبه ۲۰ تير